تو گر خرام کنی سرو یا صنوبر چیست
رخت چو جلوه کند آفتاب خاور چیست
چو می خوری شود از رشک غنچه را لب خشک
ز عارضت چو عرق سر زند گل تر چیست
مه جمال تو از حسن یوسفش چه کمی است
بحسن ازوست فزون حسن از بن فزونتر چیست
جدا مشو که هلاکی که خلق ازو ترسد
همین جدایی جان از تن است دیگر چیست
زبسکه مست شوم از نظاره رویت
زبیخودی نشناسم که در برابر چیست
سرم که با رخ چون زر شدست چاک به غم
اگر قبول تو دستم دهد سرو زر چیست
هوا پرستی اهلی در بن سرست گناه
بجز حبیب که داند که حال افسر چیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.