گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

چو به تیغ کین ز خشمم بسر رکاب آیی

بخدا که پیش چشمم به از آفتاب آیی

همه دم چو برق تازی بسرم چه گرمیست این

که بقتل بیگناهی بچنین شتاب آیی

ز سرشک از آن کنارم همه دم پر آب باشد

که تو نوغزال گاهی بکنار آب آیی

تو که گنج حسن و نازی چه شود اگر زمانی

بزکوه حسن و خوبی سوی این خراب آیی

من مفلس گدا را بخیال هم نگنجد

که درآیی از درمن مگرم بخواب آیی

طمع ایحریف کم کن ببتان که مست نازند

مگر آنکه سوی ایشان بدلی کباب آیی

سر کوی دوست اهلی ز شماره شهیدان

نه قیامتست آنجا که تو در حساب آیی