گر درد من سر از دل فرهاد بر زدی
بر سنگ تیشه کی زدی از غم بسر زدی
مجنون چو من اگر جگرش سوختی ز عشق
آتش ز برق آه به آفاق در زدی
آنشمع اگر ز چهره بر انداختی نقاب
پروانه را مجال ندادی که پر زدی
گر حکم داشتی چو سلیمان دلم بباد
از ملک خاک خیمه بماک دگر زدی
هر زخم ناوکی که زد آنشوخ بر دلم
راحت فزود کاش ازین بیشتر زدی
یکشب اگر رقیب شدی دور از آن پری
فریاد چون سگان همه شب تا سحر زدی
اهلی گر آن مسیح نفس نام بردی اش
بعد از هزار سال سر از خاک برزدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز ای مه محرم پر شور سرزدی
و اندر دلم شراره زعاشور برزدی
سختا که روی تو مگر ازسنگ کرده اند
کاینک دوباره حلقه ماتم بدرزدی
بازآمدی و بردل مجروح من چو پار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.