صوفی تو نیی صافی از عشق چه میلافی
کاین عشق نمی بندد بی آینه صافی
خوش آنکه طبیب من آمد بسر خسته
میداد ز لب شربت میخواند هوالشافی
گفتم که تو چون عیسی گر مرده کنی زنده
حاجت بدعا نبود هرچند بود کافی
مشتاقترم هر دم ساقی به می وصلت
بر تشنه مستسقی دریا نبود وافی
اهلی به نسیم خود دل زنده کنش چون تو
هم گلبن مقصودی هم گلشن الطافی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.