به عقل در ره عشق تو خانه نتوان ساخت
که هرچه عقل بنا کرد عشق ویران ساخت
فرشته بر دل جمع منش حسد بودی
رخت به زلف پریشان مرا پریشان ساخت
بدست فتنه گریبان من از آن شوخست
که اشک لعل مرا تکمه گریبان ساخت
عزیز من به سهی قامتان یوسف رخ
نظر مکن که مرا خوار عشق ایشان ساخت
چو کبک مست مرو غافلانه ره اهلی
که دام حادثه صیاد فتنه پنهان ساخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.