هان ای خضر که آب بقا نوش کردهای
یاران تشنه را چه فراموش کردهای
گوش رضا به حال محبان نمینهی
گویا ز دشمنان سخنی گوش کردهای
چون صاف عیش مردم هشیار داده
مارا ز درد هجر چه مدهوش کردهای
گر نالهای کند دل بدخو ز جور تو
او را گناه نیست، تو بدخوش کردهای
اهلی چو دور شاه علاء الدین محمد است
این جام سرخوشی ز کجا نوش کردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوع عشق و درد و سوز دل میپردازد. او از محبوبش میخواهد که این همه شوخی و بازی با دل او را از کجا آموخته است، در حالی که دل او به خاطر عشق سوخته است. او میگوید چهره محبوبش چون گل زیبا و رنگارنگ است و این زیبایی او باعث میشود که هیچ چیز را جز او نبیند. همچنین به خریداران زیبایی محبوبش اشاره میکند که او را به قیمت بیارزشی فروخته است. شاعر حس میکند که عشقش او را به پروانهای در حال سوختن تبدیل کرده و در پایان به غمهای زیاد خود اشاره میکند و میپرسد با وجود این همه غم در دل، چه فایدهای از اشک و اندوهش خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای خضر، که نوشیدن آب حیات را تجربه کردهای، یاران تشنهات را چرا فراموش کردهای؟
هوش مصنوعی: گوش رضا به حال دوستدارانش نیست و به نظر میرسد که به حرفهای دشمنان توجه کردهای.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی شاداب و روشن است، باعث میشود ما را از درد جدایی غافل کند و مست و خوشحال کند.
هوش مصنوعی: اگر دل بدشگون از ظلم تو نالهای سر دهد، تقصیری ندارد؛ زیرا تو او را بدخلق کردهای.
هوش مصنوعی: ای کسی که مثل من دور شاه علاء الدین محمد هستی، از کجا این جام خوشی را نوشیدهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.