عالمی را تو به شوخی دل و جان سوختهای
ای پسر این همه شوخی ز که آموختهای
با دل زار مرا باز بسوزی بچه رنگ
که چو گل چهره به صد رنگ بر افروختهای
چشم من چون نگرد بیتو جمال دگران
که از آن سوزن مژگان نظرم دوختهای
همه آفاق خریدار تو زانند که تو
یوسف خود به زر ناسره بفروختهای
عاشق سوخته پروانه شد ای بلبل مست
تو چو سوسن به زبان عاشق دلسوختهای
اهلی از دانه اشکی چه غم از دل برود
با چنین خرمن غمها که تو اندوختهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.