در وقت گل چو غنچه چرا دل فسردهای
جامی بکش بشادی گل ورنه مردهای
ساقی شراب تلخ ترا خوشگوار نیست
عیب نمیکنم که چو من خون نخوردهای
سر میزند اشعه نورت چو آفتاب
از چشمهای پرده چه در زیر پردهای
گیرم که مدعی همه عالم ز رشک سوخت
غم نیست چون تو در دل ما خانه کردهای
خرمن چو گل به باده ای سرو پیش یار
در خاکدان دهر چرا پا فشردهای
اهلی چه عاشقی که نمیری ز درد عشق
ناموس اهل عشق تو بیدرد بردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با لاف عقل، بازی دنیا چه خوردهای؟
از هیچ و پوچ این همه بر خود سپردهای
خوش آیدت حلاوت عیش جهان به کام
حق هست با تو، زهر تأسف نخوردهای!
از باد یاد مرگ نلرزی چو برگ بید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.