گنجور

 
اهلی شیرازی

هان ای خضر که آب بقا نوش کرده‌ای

یاران تشنه را چه فراموش کرده‌ای

گوش رضا به حال محبان نمی‌نهی

گویا ز دشمنان سخنی گوش کرده‌ای

چون صاف عیش مردم هشیار داده

مارا ز درد هجر چه مدهوش کرده‌ای

گر ناله‌ای کند دل بدخو ز جور تو

او را گناه نیست، تو بدخوش کرده‌ای

اهلی چو دور شاه علاء الدین محمد است

این جام سرخوشی ز کجا نوش کرده‌ای