من کیم خستهدلی حال دگرگون شدهای
بیدلی سوختهای عاشق مجنون شدهای
اضطراب من درمانده گریان داند
جان به لب آمدهای غرقه جیحون شدهای
گریهام بینی و خود را ندهی هیچ بر آن
کز کجا میکند این گریه جگر خون شدهای
ای که سرحلقه بزم طربی یاد آور
همچو من بیکسی از دایره بیرون شدهای
روی زرد از چه صفت سرخ ببیند اهلی
مگر آیینه کند چهره گلگون شدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به خضر، شخصیت افسانهای که به جاودانگی و wisdom معروف است، خطاب شده و از او میپرسد که چرا یاران تشنه و دلسوخته را فراموش کرده است. شاعر به خضر انتقاد میکند که گویا به جای گوش دادن به درد و نیاز محبان، به دشمنان گوش سپرده است. او همچنین اشاره میکند که با شادی و لذت مردم هشیار بازی کرده و باعث درد و رنج آنان شده است. در نهایت، شاعری از دلنگرانیهای خودش و دیگران به خاطر دوری و جدایی از شاه احمدی، شکایت میکند و میپرسد که این خوشی از کجا برای او به دست آمده است.
هوش مصنوعی: من کیستم؟ دل گرفتهای که حال و روزم تغییر کرده، بیدلیای که همچون آتش سوختهام و عشقی به اندازه عاشق مجنون پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: دل من پر از اضطراب و نگرانی است و از شدت ناراحتی به حدی رسیدهام که جانم در لب به لب است. انگار تو به شدت غرق در افکار و مشکلاتی هستی که من را نیز ناراحت کرده و به گریه انداخته است.
هوش مصنوعی: اگر مرا در حال گریه ببینی و به آن هیچ توجهی نکنید، این سؤال پیش میآید که این گریه از چه چیزی نشأت میگیرد؛ آیا از دل زخمی و پر درد من است؟
هوش مصنوعی: ای تو که در جمع شادیها و پایکوبیها جایگاه ویژهای داری، آیا نمیدانی که من هم مثل یک انسان تنها و بیکس از این دایره خوشیها دور افتادهام؟
هوش مصنوعی: چرا یک انسان با چهره زردش باید رنگ سرخ را ببیند، مگر اینکه مثل آینه، چهرهای گلگون و شاداب داشته باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.