هان ای خضر که آب بقا نوش کردهای
یاران تشنه را چه فراموش کردهای
گوش رضا به حال محبان نمینهی
گویا ز دشمنان سخنی گوش کردهای
چون صاف عیش مردم هشیار داده
مارا ز درد هجر چه مدهوش کردهای
گر نالهای کند دل بدخو ز جور تو
او را گناه نیست، تو بدخوش کردهای
اهلی چو دور شاه علاء الدین محمد است
این جام سرخوشی ز کجا نوش کردهای