گنجور

 
اهلی شیرازی

بد فرصتت چرخ فلک تن فرو مده

می ده اگر فلک ندهد کام گو مده

میدزدد از جمال تو آیینه رنگ حسن

ای آفتاب حسن بآیینه رو مده

منع شمیم زلف مکن گر بما رسد

هرگز کسی بمشک نگفتست بو مده

آنرا که خضر دست نگیرد بجرعه یی

گو آبروی خویش پی آب جو مده

گر آرزوی باده بود بی لب توام

گو جام بخت هرگزم این آرزو مده

مخمور عشق را لب میگون دوا کند

اهلی خموش و درد سر از گفتگو مده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode