خبرم شدست کانمه هوس شراب کرده
چکنم که این حکایت جگرم کباب کرده
که نمود (می) بجامش که ز غم بسوخت جانم
ز که بود این خرابی که مرا خراب کرده
ز زلال جان شیرین می اوست در دل من
بشراب تلخ مردم بچه رو بتاب کرده
بکجا کشید ساغر بکه شد حریف یا رب
که دل مرا بصد غم گرو عذاب کرده
مشنو ز غیر اهلی که شب آنحریف می زد
بکمان آنکه حسنش همه روز خواب کرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت به تسلیم و رهایی از غم و دردهای زندگی میپردازد. شاعر از مصور میخواهد که به تصویر و تعلیم بپردازد و از شنوندگان میخواهد که با سر تسلیم در برابر معشوق سجده کنند. او تأکید میکند که اگر محبت و عشق واقعی دارند، باید به یکدیگر وابسته باشند و از دنیای مادی و سلطنت دوری کنند. شاعر در انتها به غم و درد عشاق اشاره میکند و از زندگی زودگذر میگوید و به آنها توصیه میکند که در زندگی به محبت و معنویت بیشتر توجه کنند و از بندگی مادی دوری گزینند.
هوش مصنوعی: شنیدم که دل عاشق به بادهنوشی مشتاق شده است، حالا چه کار کنم که این داستان، درد دل مرا بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: در جامش نشانهای از درد و غم وجود دارد که جان من را به تنگی انداخته است. این ویرانی که به من رسیده، از کجا آمده است؟
هوش مصنوعی: آنچه در دل من وجود دارد، میتواند همانا از زلال و شیرینی جان او باشد، در حالی که تلخی روزگار به من فشار میآورد و مرا به دلتنگی میکشاند.
هوش مصنوعی: کجا رفت آن می که دوستان را به شوق آورد؟ ای خدا، دل مرا به هزار غم گرفتار کرده و عذاب میدهد.
هوش مصنوعی: به حرف دیگران گوش نده، چون شب کسی برای تو حریف نمیشود که زیباییاش همیشه در خواب است و نمیتواند در سطح واقعی ظاهر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.