خبرم شدست کانمه هوس شراب کرده
چکنم که این حکایت جگرم کباب کرده
که نمود (می) بجامش که ز غم بسوخت جانم
ز که بود این خرابی که مرا خراب کرده
ز زلال جان شیرین می اوست در دل من
بشراب تلخ مردم بچه رو بتاب کرده
بکجا کشید ساغر بکه شد حریف یا رب
که دل مرا بصد غم گرو عذاب کرده
مشنو ز غیر اهلی که شب آنحریف می زد
بکمان آنکه حسنش همه روز خواب کرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.