سخن بگو و دل از من بیک سخن بستان
بیک کرشمه شیرین مرا ز من بستان
بیک حکایت شیرین هلاک کن خسرو
تو شاه حسنی ازو داد کوهکن بستان
مده بدست اجل کز ستم کشد زارم
چو دادنیست مرا جان ز خویشتن بستان
بخنده یی ببر از یوسف و زلیخا دل
بیک کرشمه دل از دست مرد و زن بستان
بجان اگر دهد آنشوخ بوسه یی اهلی
هزار جان ده و یکبوسه زان دهن بستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به توسن ناز و زیبایی پسر میتازد و از دیدن او شگفتزده میشود. او به یاد پیر کنعان، از یار خود غافل میشود و جای او در دلش تاریک میشود. در ابتدا، آن پری دلربا با لطافت خود او را شکار میکند، اما اکنون درد جدایی او را به ستم میکشاند. شاعر اشاره میکند که اگر آرامش میخواهید، باید در میخانه مست شوید، چون میخانه به واسطه پیر مغان به مکانی امن تبدیل شده است. در پایان، شاعر خود را مجنون و سرگشته در وادی غم توصیف میکند و از فرار آن غزال زیبا از خود نالان است.
هوش مصنوعی: صحبت کن و از من دل ببر، یک کلام بگو و با یک نگاه شیرین مرا از خودت دور کن.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستانی جذاب و دلنشین وجود دارد که به خسرو، پادشاهی نیکوکار، اشاره میکند. او از کسی که کوه را میکَند، هدیهای طلا دریافت کرده است. این روایت به زیبایی و ارزش کار و محبت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای مرگ، به من رحم کن و نگذار که به زاری و سختی از دست تو رنج ببرم. چون جان من در اختیار خودم است، از آن خودت بگیر.
هوش مصنوعی: با یک لبخند، دل یوسف و زلیخا را ببر و با یک ناز و کرشمه، دل مردان و زنان را به دست بگیر.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق جانم را هم بدهد، من هزار جان را فدای یک بوسه از لبان او میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.