شبی با نامرادان باش و ترک خود مرادی کن
درآ چون آفتاب از در شب و تا روز شادی کن
من آخر کشته خواهم شد برسوایی زعشق تو
اگر خواهی نهانم کش وگر خواهی منادی کن
دلا گر همدمی با نو غزالان آرزو داری
چو مجنون ترک مردم گیر و رو در کوه و وادی کن
تو میخواهی مراد و نامرادت دوست میخواهد
دلا چون این مراد اوست با ما نامرادی کن
نهاد چرخ کجرو با کسی کی راست میگردد
بمهر ظاهرش منگر حذر از کج نهادی کن
بنور عقل در عالم ره شادی که میباید
درین ظلمت سرا اهلی چراغ عقل هادی کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.