مگو که سر بگریبان نشسته غمناکم
که مست بوی محبت ز سینه چاکم
چو ذر مهر تو از خاک برگرفت مرا
همین بود شرفم ورنه من همان خاکم
نظر بدیده ادراک در جهان کردم
بجز تو هیچ نیاید بچشم ادراکم
خوشم به رندی و آلوده نیستم از زهد
اگرچه غرق گناهم ازین گنه پاکم
بخاکپای تو سوگند میخورد اهلی
که خاک پای توام گر بر اوج افلاکم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از خوشبختی و رضایت خود در داشتن رفیق و همدم صحبت میکند. او به زیباییهای یار خود، همچون آفتاب و گلهای چمن اشاره میکند و شادی و نشاط خود را در کنار او بیان میکند. شاعر به لذتهای رابطهاش و جذابیت لبهای یار میپردازد و خود را شاداب و بیغم توصیف میکند. اما در پایان، او از حسرت و ناامیدی خود حرف میزند، به این معنا که امیدی به بازگشت آن لحظات خوش ندارد و گویی آن شادیها دیگر برای او نیست.
هوش مصنوعی: نگو که من غمگین و ناراحت هستم، چون در واقع دلم پر از عشق و محبت است و احساس خیالی از آن دارم که مانند بوی خوشی از قلبم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: زمانی که ذرهای از نور تو مرا از زمین و خاک جدا کرد، همین برای من اعتبار و ارزش است؛ وگرنه من فقط همان خاک هستم.
هوش مصنوعی: من با چشم درک خود به جهان نگریستم و جز تو هیچ چیز دیگری به چشمانم نمیآید.
هوش مصنوعی: من از رندی و شادابی خوشحالم و از زندگی زاهدانه دورم، هرچند که در گناه غرق شدم، اما در اعماق وجودم از این گناهان پاک هستم.
هوش مصنوعی: به خاک پای تو سوگند میخورم، ای کسی که من از توند و اگر هم در اوج آسمانها باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.