ما از صفای سینه چو آیینه همیم
حاجت بقصه نیست که در سینه همیم
پیوند ما بمهر تو روز الست شد
امروز و دی نبود که دیرینه همیم
از مهر در دل هم و با هم چنان ترش
کاغیار را خیال که در کینه همیم
رندان نظر بخلعت شاهی نمیکنند
ما صوفیان بغیبت پشمینه همیم
اهلی بیا که همدم ما نیست غیر ما
ما محرمان گوهر گنجینه همیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اضطراب و بندگی انسان در عشق و تعلق به معشوق اشاره دارد. شاعر از حالتی گم شده و مستی صحبت میکند که به واسطه عشق و دلباختگی به وجود آمده است. او از اینکه از آستان معشوق دور شده و از خداوند یاری میطلبد، میگوید. همچنین به پیوستگیهای عاطفی و اجتماعی در عشق اشاره دارد و به دردی که در این مسیر احساس میکند، میپردازد. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که در پی دستیابی به عشق و حقیقت، خود را از وجود خویش هم دور کرده است.
هوش مصنوعی: ما مانند آینهای هستیم که از صداقت و پاکی دل پر شدهایم، نیازی به داستانسرایی نیست چون در دل خود تمامی حقیقت را داریم.
هوش مصنوعی: رابطه ما با مهر و محبت تو در روز ازل شکل گرفت و اکنون، امروز و دیروز حتی نبوده که ما قدیمالزمان با هم هستیم.
هوش مصنوعی: در دل ما محبت وجود دارد، اما با وجود این محبت، احساس تلخی و کینهای هم داریم که مانند کاغذ ترش شده است.
هوش مصنوعی: افراد باهوش و رند به زرق و برق و پوشاک پادشاهان توجهی ندارند؛ ما درویشان نیز همانند آنها، لباس پشمینه و ساده را بر میگزینیم.
هوش مصنوعی: ای دوست، به نزد ما بیا، چون هیچکس جز ما با هم رازدار و نزدیک نیست. ما همانند گنجینههای ارزشمند، یکدیگر را در دل جا دادهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.