گنجور

 
اهلی شیرازی

چون چشم حسرت از تو بسرو سهی کنیم

آهی کشیم و دل ز کدورت تهی کنیم

بر ما صفای خاک نشینی حرام باد

گر نسبتش به مسند شاهنشهی کنیم

دل زین چمن بزخم تو چون سیب سرخروست

رو زردی آن بود که هوای بهی کنیم

هرچند آگهند حریفان ز حال ما

ما هم نظر ز عالم کار آگهی کنیم

دزدیده آهوی تو نبینیم چون رقیب

ما شیر مشربیم چرا روبهی کنیم

ما از درت بکعبه چو مجنون نمی رویم

دیوانه نیستیم که این گمرهی کنیم

اهلی نظر چو آینه بر غیر او خطاست

هرچند ساده لوح کی این ابلهی کنیم