گرچه در رسم ادب از دگران کم نشدیم
تا ندیدیم سگ کوی تو آدم نشدیم
آه ازین گرمی بازری که پروانه صفت
سوخت شمع تو صد از ما و یکی کم نشدیم
بجز از مردمیی کاهوی چشم تو نمود
هرگز آسوده دل از مردم عالم نشدیم
دیگران یار تو و ما بگدایی راضی
بخت بد یار نشد آخر و آنهم نشدیم
گرچه بیدین و دل از عشق چو صنعان گشتیم
لله الحمد کز اقبال تو بیغم نشدیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از دل پر حسرت و درد ناشی از عشق سخن میگوید. او مانند کوهی از غم و حسرت در دل دارد و بر این باور است که سالها باید بگذرد تا بتواند این حسرت را از دل خود بیرون کند. اگر این حسرت برطرف نشود، او به خاطر بوی محبت، رسوا خواهد شد. او میگوید که اگر در دلش به اندازهی باران غم باشد، آنقدر گریه خواهد کرد که زمین را floods کند. در تنهایی خود از غم مینالد و مجدداً به سوی محبوبی که بدخو است باز میگردد و دلش را پر از درد میکند. در نهایت، او از عشق و تشنگی خود شکایت میکند و از خداوند رحم میطلبد، زیرا صبوریاش دیگر به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: هرچند در رعایت آداب از دیگران کم نگذاشتیم، اما تا زمانی که تو را ندیدیم، خود را مانند انسان نمیدانستیم و احساس نمیکردیم.
هوش مصنوعی: اوه از این گرما و حرارت بازار عشق که مانند پروانه به دور شمع تو میچرخیم و میسوزیم، اما باوجود تمام این سوختنها، هیچیک از ما کمتر نشدهایم و همچنان به حضور تو ادامه میدهیم.
هوش مصنوعی: به جز از افرادی که زیبایی چشم تو را دیدند، هرگز نتوانستیم دلمان از دیگر مردم دنیا آرام بگیرد.
هوش مصنوعی: دیگران برای تو دوستانی پیدا کردند و ما به بینوایی راضی شدیم. شانس بد ما باعث شد که نتوانیم یاری بیابیم و حتی به این حالت هم نائل نشدیم.
هوش مصنوعی: اگرچه از عشق به خداوند دور شدهایم و مانند دیگران زندگی میکنیم، اما شکر خدا که به لطف تو هرگز ناامید و بیخیال نشدهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.