ناچار اگر دمی ز سر کوی او روم
جویم بهانه یی که دگر سوی اوروم
یا رب شکسته پای کنم در مقام صبر
تا کی زمان بسر کوی اوروم
دل برد آن پریوش و هر جارود مرا
آتش بدل در افتد و بر بوی اوروم
بی او شدم بگلشن و عمری گذشت از آن
شرم آیدم هنوز که با روی اوروم
اهلی چنین که دل بسنگ یار بسته شد
مشکل دلم دهد که ز پهلوی اوروم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.