گنجور

 
میرزا آقاخان کرمانی

چو نامه به سیروس فرخ رسید

سپاهی سوی اکبتان برکشید

به یک حمله کرد اژدها را اسیر

سپاه مدی شد زآورد سیر

نیا را به استرخ در جای داد

شب و روز او را همی داشت شاد

کی آرش که بد نامور خال شه

به هر کار می جست اقبال شه

گرفت آن گهی دختر اسپتام

که خواندند خود اسپنویش بنام

 
sunny dark_mode