دست شوی ای طبیب ازین بیمار
محتضر را به حال خود بگذار
منشین در کنار بیماری
که سلامت ازو گرفته کنار
سود ندهد دوا و معجونت
که طبیعت فتاده است از کار
جانش اندر لب است و ناله به دل
هان بسختی گلوی او مفشار
حیف ازین ناتوان بی تن و توش
آوخ از این مریض بی غمخوار
که پرستارش آورد شب و روز
جای جلاب زهر کژدم و مار
تخته امتحان اطفال است
سینه دردمند این بیمار
ای پدر چشم پوش ازین فرزند
ای پسر زین پدر نظر بردار
این چنین خسته کی شود سالم
این چنین خفته کی شود بیدار
قالب مردمان تهی گردد
ساغر عمر چون شود سرشار
خواجه اندر شکار گور نر است
ناگهان گور گیردش بشکار
مرد ریگش به اقربا نرسد
گرچه هستند وارثان بسیار
لیک هستند خیل مدعیان
زیرک و رند و چابک و عیار
اقربا را نمانده فرصت آن
که نمایند راز خود اظهار
لاشه خر سقط شد است و دود
بر سرش جوق گرگ مردم خوار
خواجه چون خفت و پاسبان شد مست
سر دشمن در آمد از دیوار
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ای عزیزان کرم بجای آرید
اختلاف از میانه بردارید
دل دشمن میاورید بدست
خاطر دوستان میازارید
خائنان را بدر کنید از خوان
دنبه را دست گرگ مسپارید
نقد عمر عزیز را امروز
خوار و ارزان ذخیره مشمارید
بستانید داده راز حریف
برده خویش را نگهدارید
دشمن ار کژدم است پیکروی
همچو مار سیه بر او بارید
چشمتان گر بدوست کژ نگرد
دشمن جان خویش پندارید
جانتان گر عدوی انجمن است
نقش او را ندیده انگارید
پند ننیوش زشت حنجره را
گوش مالید و حلق بفشارید
تا توانید در مزارع خویش
دانه دوستی همی کارید
نفس عافیت بر او بدمید
آب رحمت بر او فرو بارید
اندرین کشتزارهای وسیع
پاسبان ها ز صدق بگمارید
مکنید آنچه از پشیمانیش
دست خائید و سر همی خارید
هر زمان کار شد بعکس مراد
نکته ای گویم ار بجای آرید
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
سبب ضعف و بی خیالی چیست
نالهای علی التوالی چیست
در بر رای بخردان غیور
فکر درویش لاابالی چیست
غیر تعطیل و انقلاب ثمر
ز انقلابی و اعتدالی چیست
دغلیهای ارتجاعیون
کارهای ابوالمعالی چیست
انجمن های شوم بنیان کن
گشته دایر درین لیالی چیست
اینک از فرط جهل نکته عقل
بر تو نتوان نمود حالی چیست
با سر پر ز باد و دست تهی
این افادات خشک و خالی چیست
با رفیقان حدیث . . . ر بطاق
از عدو عجز و خایه مالی چیست
حکم چون با وزیر داخله شد
طفره حکمران زوالی چیست
خانه آباد و دوست آزاد است
جای دشمن درین حوالی چیست
چون یقین است فتح و نصرت ما
این خطرهای احتمالی چیست
وزرا هر یکی به مرکز خود
گشته مشغول ماستمالی چیست
بهر اصلاح کار و بستن بار
انتظار جنابعالی چیست
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
حزب دیموکرات را چکنم
تشنه مردم فرات را چکنم
سعی دارم بعیش و راحت و نوش
حکم من عاش مات را چکنم
پارتی خانه گشته پارلمان
حل این مشکلات را چکنم
بهر دفع عدو کمر بستم
ملت بی ثبات را چکنم
الخبیثات للخبیثین است
طیبین طیبات را چکنم
شد سکندر اسیر ظلمت طبع
خضر و آب حیات را چکنم
زهر در کام و حنظل اندر جام
انگبین و نبات را چکنم
چونکه مسجد خراب و رفت امام
حافظوا للصلوة را چکنم
کیسه از زر تهی است سفره ز نان
صدقات و زکات را چکنم
بیدقی گر بجهد فرزین شد
بازی شاهمات را چکنم
صلح کردم به مرزبان بلوچ
حکمدار هرات را چکنم
ساختم با وکیل و مستنطق
رای اقضی القضات را چکنم
تره بر ریش او نمودم خرد
دفتر ترهات را چکنم
حفظ کردم ز آتش این صندوق
کیف قبض و برات را چکنم
ای که پرسی ز من به دام خطر
که طریق نجات را چکنم
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ای پسر شب گذشت و روز رسید
باغ را، دی شد و تموز رسید
خصم را از پی جواز ستم
رقم حکم لایجوز رسید
خاک افسرده را حرارت و نور
ز آفتاب جهان فروز رسید
نایب السلطنه بفر خدای
از پی حل این رموز رسید
دم برد العجوز شد خامش
مژده بر شیخ و بر عجوز رسید
کشتی گوهر آمد از عمان
کاروان شکر ز خوز رسید
باز اندر شکار کبک آمد
شیر غژمان به صید یوز رسید
دزد را گو ممان درین اقلیم
که جوانمرد کینه توز رسید
از پی انتقام کار بدت
در کمان تیر سینه دوز رسید
خانه خصم را ز زند قضا
آتش تیز خانه سوز رسید
ظلم را موسم خفا آمد
عدل را موقع بروز رسید
شمع بگذار و سوی جمع گرای
پرده شب بدر که روز رسید
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
روشنی یافت شمع پارلمان
مردمی کرد جمع پارلمان
دل چو پروانه خویشتن را کرد
به فدا پیش شمع پارلمان
بهر مشروطه همچو مروارید
در لگن ریخت دمع پارلمان
عدل و انصاف تو امان آمد
سوی ایران بطمع پارلمان
کیست کز من رساند این پیغام
آشکارا به سمع پارلمان
که کمر بسته ارتجاعیون
از پی قلع و قمع پارلمان
ای هواخواه مجلس ملی
خیز و درشو بجمع پارلمان
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
عقل مجنون مجلس ملی است
هوش مفتون مجلس ملی است
صحف هوشنگ و دفتر جاماسب
فرع قانون مجلس ملی است
بنده آن حکیم با خردم
که فلاطون مجلس ملی است
دل دانا و عقل روشن او
شمس گردون مجلس ملی است
بهتر از نخل طور و قامت حور
سرو موزون مجلس ملی است
عقل موسای دار شوری شد
عدل هارون مجلس ملی است
چرخ برجیس و زهره و کیوان
همه مادون مجلس ملی است
غم مخور گر شغال گرسنه ای
تشنه بر خون مجلس ملی است
از در ما درون نخواهد شد
هر که بیرون مجلس ملی است
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ای وزیران گر اتفاق کنید
ترک این حیله و نفاق کنید
ملک را ایمن از بهانه خصم
وز تکالیف لایطاق کنید
از کمال و فضیلت و تقوی
زیور و افسر و نطاق کنید
خر عیسی چو جفته اندازد
کیفرش با سم و یراق کنید
پسران را که ناخلف باشند
بری از ارث کرده عاق کنید
ید یمنی، دراز، جانب فارس
ید یسری، سوی عراق کنید
ای وکیلان خدای را با هم
عهد و میثاق در وثاق کنید
وزرا را بدام مهر کشید
ملک را خانه وفاق کنید
با غرض کوس الوداع زنید
با مرض بانک الفراق کنید
خصم اگر شاه در عری فکنید
دزد اگر ماه در محاق کنید
نفس اماره را درین سودا
دست فرسوده ز احتراق کنید
مصدر شوم را ز اسم و ز فعل
ترک تصریف و اشتقاق کنید
این شیاطین انس را محروم
از فساد و ز استراق کنید
روی در کعبه وفاق نهید
پشت بر قبله شقاق کنید
سبق از درس دولتی گیرید
وندرین عرصه استباق کنید
از دوره کارتان برون نبود
گر بمیرید یا خناق کنید
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
مرد را گر برند بند از بند
نتواند دل از وطن برکند
خانه دوست در کف دشمن
ندهد هیچ مرد غیرتمند
نار حب الوطن چو شعله زند
دل مؤمن بر او شود چو سپند
داغ فرزند سهل تر ز آن است
که سپاری بدشمنان فرزند
دوست گر پوشدت پلاس و گلیم
به که بیگانه پرنیان و پرند
مشرقی را بمغربی چه قیاس
کبک با جغد کی کند پیوند
نام بی همتی بخویش منه
داغ بی غیرتی بخود مپسند
رفته در خاک به که مانده به ننگ
مرده در گور به که زنده به بند
سوی قفقاز و هند دیده گشای
تا ز قفقاز و هند گیری پند
پرده در روی خود کشی تا کی
پنبه در گوش خود نهی تا چند
جرم خود را ز جهل بر ابلیس
یا بکج گردی زمانه مبند
گریه کن بر سیاه روزی خویش
به سیاهی روی غیر مخند
سایه قد و عکس روی تو بود
اینکه دیدی تو را بخنده فکند
ابلهی ابله آنقدر که جنون
بسبال تو می خورد سوگند
راستی ای پسر چو درمانی
متحیر میان عار و گزند
چاره ات از دو کار بیرون نیست
بشنو این نکته را ببانگ بلند
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ندهد هیچ مرد فرزانه
خانه خود بدست بیگانه
سر خود را برد اگر نبرد
پای بیگانه را از آن خانه
دست ازین شیوه بر ندارد مرد
گر ببرند دستش از شانه
مگس انگبین و مور ضعیف
ندهد راه غیر در لانه
تو ازین هر دو بی خیال تری
ای خر خیره دیو دیوانه
که سخن های اهل معنی را
فرض کردی فسون و افسانه
بسکه مستغرقی بمستی و خواب
کس نداند که زنده ای یا نه
ای برادر بروز تیره خویش
گریه کن چون ستون حنانه
تاکنون هیچکس نمی دانست
که چه داری درون انبانه
اینک آن رازهای پنهان را
فاش کردی بیک دو پیمانه
از تهی مغزی و سبک وزنی
مست گشتی ببوی میخانه
برد اندر خمار نی بقمار
زر و سیمت حریف جانانه
تو شدی در کنار کدبانو
دزد شد کدخدای کاشانه
این زمان کاو فتاده اندر بند
مرغ روح تو از پی دانه
چاره بند خویش اگر خواهی
پند من کار بند مردانه
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
مگر ایرانیان نه از بشرند
یا ز گرگ درنده پست ترند
ای نصاری مگر مسلمانان
دد و دیوند یا که جانورند
بخدا دیو دد نیند ولیک
همچو پیل دمان و شیر نرند
خونشان را مخور که زقومند
مشتشان بر مزن که نیشترند
دل ایرانیان شفیقستی
بگمانت که بی دل و جگرند
حیف باشد ز نوع آدمیان
کادمی را چو گاو و خر شمرند
نه خرند و نه گاو این مردم
که شرف را بخون خویش خرند
ما نژاد فرشته ایم و کسان
که مظالم خرند گاو و خرند
ما نکو سیرتیم و نیک اخلاق
گرگ درنده خلق بد سیرند
ای ستمکاره ای که از ستمت
همه خلق زمانه برحذرند
ظلم چندان سزد که بر ظلام
کس نگوید ز عدل بی خبرند
عضو یکدیگرند آدمیان
ز آنکه از یک نژاد و یک گهرند
آدمی زاده گان درین گیتی
همه با هم شریک خیر و شرند
غم یاران بخور که یارانت
روز تنگی همه غم تو خورند
هر چه خواهی بکن ولیک بدان
که بد و نیک جمله در گذرند
گر شغالان بخانه شیران
اندر آیند مانده در خطرند
خشم شیران، اگر بدل جنبید
پوستهاشان همی بتن بدرند
ای ستمدیده مرد ایرانی
که رقیبان بخانه تو درند
گر بخواهی که آبروی تو را
این خبیثان بیشرف نبرند
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ای بیک جرعه داده عقل از دست
چند در بستر اوفتاده و مست
با خبر شو که دست مانده ز کار
بر حذر شو که کار رفته ز دست
مرغ عیار رفته اندر دام
ماهی زیرک اوفتاده به شست
جز بفن کی توان ز ورطه گریخت
جز به تدبیر چون توانی رست
نتوان زیست زیر دیواری
کش سکون اوفتاد و سقف شکست
دشمن شوخ چشم بی پروا
زر پرست است و تو خدای پرست
به تجارت تو را کند مغبون
چون ترا نیست هر چه او را هست
پست گردد بر تو با تعظیم
تا زمانی که بار خود بربست
چون ترازو که کفه پر او
در بر کفه ی تهی شده پست
بار خود را چو بست آن غدار
خاطرت را به تیر طعنه بخست
از پس آنکه انگبین تو خورد
ریخت در ساغر تو زهر و کبست
گر تو در هر هزار شصت بری
او بهر صد برد ز مال تو شصت
چون سرت در کمند خویش آورد
اوستادانه از کمند تو جست
او بمغرب شود تو در مشرق
هر کسی سوی اصل خود پیوست
چون چنین است پند من بشنو
که بود یادگار عهد الست
تو تن آسان بجای در منشین
کو تن آسان به جای در ننشست
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد شرایط اجتماعی و سیاسی زمان خود میپردازد و به مخاطب تأکید میکند که در مواجهه با دشمنان و خطرات، فرصتی برای درنگ و بیتوجهی وجود ندارد. شاعر به طبعیت انسانی و روحیهی همبستگی در برابر ظلم و ستم اشاره میکند و مخاطبان را به عمل و اتحاد در برابر دشمنان تحریک میکند. او بر اهمیت افراد و دولتمردان در تلاش برای ایجاد یک جامعهی عادل تأکید کرده و میگوید که در برابر مشکلات و بیعدالتیها باید مقاومت کرد و از نیکی و صداقت دفاع نمود. شعر به نوعی فراخوانی است برای بیداری، آگاهی و عمل بهموقع و قاطع در برابر ناملایمات.
هوش مصنوعی: ای پزشک، از این بیمار در حال مرگ دست بردار و او را به حال خود بگذار.
هوش مصنوعی: در کنار کسی که به خاطر بیماریاش از سلامتیاش فاصله گرفته ننشین.
هوش مصنوعی: دارو و معجون تو فایدهای ندارد، چون طبیعت دیگر به درستی کار نمیکند.
هوش مصنوعی: روح او در لبانش قرار دارد و دلش به شدت ناله میکند، پس همانطور که باید مراقب او باشی، گلویش را فشار نده.
هوش مصنوعی: آه، چه زشت است حال این انسان ناتوان و بیقدرت، و افسوس برای این بیمار که کسی به فکرش نیست.
هوش مصنوعی: پرستار او شب و روز به جای زهر عقرب و مار، غذا و نگهداری میکند.
هوش مصنوعی: دل این بیمار، مانند تختهای است که در آن امتحانها و آزمایشهای کودکان نقش بسته است. احساسات و دردهای او به گونهای است که نشاندهندهی تجربیات و چالشهای سختی است که از سر گذرانده و در آن حال، همچون تختهای برای ارزیابی در آمده است.
هوش مصنوعی: ای پدر، از این فرزند بگذر و ای پسر، به پدرت نگاه نکن.
هوش مصنوعی: این طور خسته که هستی، چگونه میتوانی سالم بمانی؟ و این گونه خواب آلود که هستی، چگونه میتوانی بیدار شوی؟
هوش مصنوعی: وقتی عمر انسان تمام میشود، مانند ظرفی خالی میماند که دیگر پر نمیشود.
هوش مصنوعی: شخصی در حال شکار گورخر نر است که به طور ناگهانی گورخر به او حمله میکند و او را به شکار خود میبرد.
هوش مصنوعی: هرچند که بستگان و وارثان زیادی وجود دارند، اما شخصی که از خاک یا دستاوردهای خود برآمده، نمیتواند به آنها دسترسی پیدا کند.
هوش مصنوعی: اما بسیاری از مدعیان ماهر و مکار و چابک و زیرک وجود دارند.
هوش مصنوعی: خویشاوندان فرصتی برای بیان رازهایشان ندارند.
هوش مصنوعی: لاشه یک خر افتاده و بر روی آن دود در حال بلند شدن است و گروهی از گرگها که مردم را میخورند دور آن جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی ارباب خوابش برد و نگهبان مست شد، دشمن از دیوار وارد شد.
هوش مصنوعی: یا دشمن را بکش و از او رهایی یاب، یا خانه دوستت را به دشمن بسپار.
هوش مصنوعی: ای عزیزان، محبت و مهربانی کنید و از ایجاد اختلاف و نزاع دوری کنید.
هوش مصنوعی: دل دشمن را به دست نیاورید و به خاطر دوستان آزار نرسانید.
هوش مصنوعی: خائنان را از کنار خود دور کنید و به دست افرادی که قابل اعتماد نیستند، امور خود را نگذارید.
هوش مصنوعی: زندگی گرانبهای خود را امروز بیارزش و بیاهمیت ندانید و آن را ذخیره نکنید.
هوش مصنوعی: آنچه را که از رقیب به دست آوردهاید، حفظ کنید و مراقب باشید.
هوش مصنوعی: اگر دشمن مانند کژدم باشد، بر او مانند ماری سیاه حمله کن.
هوش مصنوعی: اگر چشمانتان به او باشد، هرگز دشمن را به جان خود نزدیک نکنید.
هوش مصنوعی: اگر رقیب یا دشمن شما در جمع حضور دارد، بهتر است به او توجهی نکنید و او را نادیده بگیرید.
هوش مصنوعی: پند کسانی را که به زیان و زشتی صدا میزند، گوش فرا نده و وقتی به او توجه کردی، خود را به سختی و درد ننداز.
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانید در زمینهای خود، بذر دوستی بکارید.
هوش مصنوعی: جانش به آرامش رسید و لطافت و نعمت خدا بر او نازل شد.
هوش مصنوعی: در این مزرعههای وسیع، نگهبانان را به راستی و صداقت انتخاب کنید.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کارهایی نکنید که بعدا از آنها پشیمان شوید و در عذاب باشید. نباید کاری انجام دهید که باعث خجالت و ندامت شما شود.
هوش مصنوعی: هر وقت که کاری به نتیجه مورد نظر نرسد، نکتهای را مطرح میکنم که شاید بتوانید آن را به جای مطلب اصلی در نظر بگیرید.
هوش مصنوعی: یا باید دشمن را از پا درآوری و به شدت با او برخورد کنی، یا اینکه خانه دوستت را به دشمن بسپاری و اجازه دهی به آنجا آسیب برساند.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر ضعیف و بیتوجه هستیم و علت این نالههای پیاپی چیست؟
هوش مصنوعی: در جمع افراد دانا و برجسته، دربارهی افکار بیپروای درویشها صحبت چه معنایی دارد؟
هوش مصنوعی: غیر از تعطیلی و ایجاد تغییر، چه نتیجهای از یک تغییر و اعتدال به دست میآید؟
هوش مصنوعی: دغدغۀ افرادی که به گذشته و سنتها گرایش دارند، چه نوع اقداماتی را انجام میدهند؟
هوش مصنوعی: در این شبها، مردم بدخواه و فسادکار دور هم جمع شده و تشکلهایی به وجود آوردهاند. این محافل غیرمفید و ناپسند چه هدفی دارند؟
هوش مصنوعی: در حال حاضر به دلیل نادانی، نمیتوانم نکتهای از خرد را برای تو بیان کنم. حالا اوضاع چطور است؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سرم پر از شوق و هیجان است و دستم توخالی و بدون ابزار، این گفتهها و ادعاهای پوچ و بیمحتوا چه ارزشی دارند؟
هوش مصنوعی: با دوستان خود در مورد موضوعات مختلف صحبت میکنم، اما از دشمنان چه کم و چه زیاد، به خودم میگویم که نباید به اینها توجه کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که قاضی با وزیر داخلی توافق پیدا کند، دیگر چه راهی برای فرار حکمران از مسئولیت وجود دارد؟
هوش مصنوعی: خانهای که در آن محبت و دوستی برقرار باشد، همیشه پُر برکت و خوشبخت است. جایی برای دشمنی در این فضا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چرا باید نگران خطرهای احتمالی باشیم در حالی که پیروزی و موفقیت ما قطعی است؟
هوش مصنوعی: وزرا هر کدام در جایگاه خود مشغول رسیدگی به امور و حل مشکلات هستند.
هوش مصنوعی: برای بهبود و ساماندهی کارها، نظر شما دربارهی برطرف کردن مشکلات و پیشرفت در انجام امور چیست؟
هوش مصنوعی: یا خصم را بکش و پوستش را بکن، یا این که خانه دوست را به دشمنت بسپار.
هوش مصنوعی: من چه کار کنم با حزب دموکرات؟ آیا باید به تشنگی مردم در کنار رود فرات توجه کنم؟
هوش مصنوعی: من تلاش میکنم به خوشی و لذت بپردازم و با شوق و محبت، عشق را در زندگیام جاری کنم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در حالی که فضای اجتماعی به نوعی به شلوغی و بینظمی دچار شده است، فرد در تلاش است تا راهحلی برای مشکلات موجود پیدا کند و نمیداند از کجا شروع کند.
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمن آمادهام، اما میخواهم با ملت ناپایدار چه کنم؟
هوش مصنوعی: افراد ناپاک و بد برای همنوعان خودشان هستند، پس افراد خوب و پاک را چه باید کرد؟
هوش مصنوعی: سکندر، تحت تأثیر تاریکی و ویژگیهای خاص خضر، دچار اسارت شده و از خود میپرسد که آیا باید آب حیات را فراموش کند.
هوش مصنوعی: من زهر را در دهان و میوهی تلخ را در جام عسل و شکر مخلوط میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که مسجد ویران شد و امام رفت، چگونه باید به نماز ادامه دهم؟
هوش مصنوعی: کیسهام از طلا خالی است و سفرهام پر از نانهای صدقه و زکات. حالا چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: اگر بیدق (پیشپاز) از جایت بجهد، در بازی شطرنج به پیروزی نزدیک میشوم. چه کار کنم؟
هوش مصنوعی: من با فرمانروای مرزبان بلوچ در هرات صلح کردم، حالا نمیدانم چه کاری باید انجام دهم.
هوش مصنوعی: به کمک وکیل و قاضی، حکمی که در دادگاه داده شده را به چالش میکشم.
هوش مصنوعی: من سبزی را بر صورت او گذاشتم و میخواهم دفتر بیهودهگوییها را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که من از آتش این صندوق مراقبت کردم و قصد دارم رسیدها و مدارک را از آن بیرون بیاورم.
هوش مصنوعی: ای کسی که از من درباره خطر و راه نجات میپرسی، بگو چگونه میتوانم خود را از این وضعیت برهانم؟
هوش مصنوعی: یا دشمن را از سر راه بردار و او را از بین ببر، یا خانه دوست را به دشمن بسپار.
هوش مصنوعی: ای پسر، شب به پایان رسید و روز آمده است. فصل سبز و زیبای باغ فرا رسیده و زمستان تمام شده و تابستان آغاز شده است.
هوش مصنوعی: دشمن به دنبال مجوزی برای ستم بر دیگران است و میخواهد به هر وسیلهای توجیهی برای ظلمش پیدا کند.
هوش مصنوعی: خاکی که به نظر مرده و بیحیات میآمد، با تابش نور و گرمای آفتاب به زندگی و نشاط دوباره بازگشته است.
هوش مصنوعی: معنی این بیت به زبان فارسی روان این است که نایب السلطنه به دنبال یافتن راه حلی برای این مسائل و معماها به سراغ خدا رفته است.
هوش مصنوعی: عفت و وقار زن پیر از دست رفت و خبر آن به مرد سالخورده و زن پیر رسید.
هوش مصنوعی: کشتی پر از جواهر از عمان به سفر آمده و کاروانی پر از شکر از خوزستان رسید.
هوش مصنوعی: شیر غژمان دوباره به شکار کبک آمده است و وقتی به صید یوز میرسد، در همین حال است.
هوش مصنوعی: به دزد بگو که در این مکان نباشد، زیرا کسی که جوانمرد و کینهتوز است به او نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: به دنبال انتقام از کار بدی که کردی، مانند تیری که در کمان کشیده شده، به قلبت میرسد.
هوش مصنوعی: آتش سوزان به خانه دشمن حمله کرد و آن را در آتش میسوزاند.
هوش مصنوعی: زمان ظلم به پایان رسیده و زمان ظهور عدالت فرارسیده است.
هوش مصنوعی: شمعی روشن کن و به سمت جمعیت برو، پرده شب را کنار بزن که روز آمد.
هوش مصنوعی: یا دشمن خود را بکش و پوست او را بکن، یا اینکه خانه دوست را به دشمن بسپار.
هوش مصنوعی: شمع پارلمان روشنی گرفت و جمعیت مردم را گرد هم آورد.
هوش مصنوعی: دل مانند پروانهای است که برای شمعی در پارلمان به فدای خود میرسد. این تصویر از عشق و فدای دل به یک منبع نور و روشنایی است، که نشاندهندهی وابستگی و ارادت به چیزی ارزشمند و مهم است.
هوش مصنوعی: به خاطر جنبش مشروطه، همچون مرواریدی در ظرفی گرانبها، نور و زندگی به مجلس قانونگذاری تابید.
هوش مصنوعی: عدالت و انصاف تو به ایران آمدند تا آرزوهای پر امیدی مانند دستیابی به پارلمان را برآورده کنند.
هوش مصنوعی: چه کسی این پیام واضح را به گوش مجلس رساند؟
هوش مصنوعی: قدرتطلبان و مرتجعان با ارادهای قوی به دنبال سرکوب و نابودی نهاد پارلمان هستند.
هوش مصنوعی: ای دوستدار مجلس ملی، بپا خیز و خود را به جمع نمایندگان پارلمان برسان.
هوش مصنوعی: یا باید دشمن را کشته و از بین ببری، یا اینکه خانه دوست را به دشمن بسپاری.
هوش مصنوعی: عقل و دانش در مجلس ملی به گونهای دیوانهوار و شگفتانگیز به چشم میآیند و هوش و درک نیز تحت تأثیر این فضای بحرانی و جذاب قرار دارد.
هوش مصنوعی: کتابهای هوشنگ و دفتر جاماسب، جزئی از قوانین و مقررات مجلس ملی به شمار میروند.
هوش مصنوعی: من شاگرد آن حکیم دانا هستم که مانند افلاطون در محافل بزرگ و اندیشمندان جایگاه ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: دل آگاه و عقل روشنی که او دارد، مانند خورشید در آسمان، جایگاه محترم و مهمی دارد.
هوش مصنوعی: بهتر از هر درخت نخیلی و زیستن در حضور حوریان، قامت زیبا و موزون افراد حاضر در این مجلس است.
هوش مصنوعی: عقل، مانند موسای نجاتدهنده، در وضعیتی پرشور و هیجان قرار گرفته است، و در عین حال، عدالت هارون از نوعی نظم و ثبات برخوردار است که در یک مجلس ملی تجلی مییابد.
هوش مصنوعی: چرخ برجیس و سیارههای زهره و کیوان همه زیر سلطه و در خدمت مجلس ملی هستند.
هوش مصنوعی: نگران نباش، حتی اگر دسیسهها و خطراتی مانند شغال گرسنهای در اطراف تو وجود داشته باشد که به دنبال آسیب زدن به خودت و مملکتت باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در جمع ملت نیست، نمیتواند به درون ما وارد شود.
هوش مصنوعی: یا دشمن را از پای درآر و پوستش را جدا کن، یا آنکه خانه دوست را به دست دشمن بسپار.
هوش مصنوعی: ای وزیران، اگر بر هم توافق کنید، بهتر است از این فریب و کینهورزی دست بردارید.
هوش مصنوعی: اینان را از بهانهجویی دشمنان و از بار سنگین وظایف خارج کنید تا در آرامش و ایمنی زندگی کنند.
هوش مصنوعی: به زیور و تاج و کمربند به خاطر کمال، فضیلت و تقوا بیفزایید.
هوش مصنوعی: اگر خر عیسی را با زین و افسار بیندازند، عاقبتش مجازات خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر پسری ناسازگار و نافرمان باشد، از ارث محرومش کنید.
هوش مصنوعی: دست راستت را به سمت فارس دراز کن و دست چپت را به سوی عراق بکش.
هوش مصنوعی: ای وکیلان، عهد و پیمان خود را با خدا محکم و استوار کنید.
هوش مصنوعی: وزرا را به دام محبت بکشید و برای ملک، خانهای از صلح و هماهنگی بسازید.
هوش مصنوعی: با هدف خداحافظی به صدا درآیید و با درد جدایی، وداع کنید.
هوش مصنوعی: اگر دشمن را برهنه کنید و به او آسیب برسانید، مانند این است که دزد را در تاریکی قرار دهید و او نمیتواند خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: نفس اماره را در این کار به روشنی و با آرامش از میان بردارید و آن را به خاطر احساسات و آتش درونش خسته نکنید.
هوش مصنوعی: اگر بخواهید که منبعی را از اسم و فعل بدون تغییر و تبدیل آن تهیه کنید، باید به قانونها و اصول خاصی که در زبان وجود دارد، توجه کنید.
هوش مصنوعی: این موجودات شرور را از انحراف و نافرمانی دور کنید.
هوش مصنوعی: در حالی که روی خود را به سمت کعبه میکنید، پشت خود را به قبله کنید و دچار اختلاف و جدایی شوید.
هوش مصنوعی: تجربه و یادگیری از جنبههای دولتی و رسمی را در نظر بگیرید و در میدان رقابت تلاش کنید تا بهتر پیش بروید.
هوش مصنوعی: اگر از زمان فعالیتتان خارج شوید، فرقی نمیکند که بمیرید یا به نوعی خود را از کار کنار بکشید.
هوش مصنوعی: یا خصم را بکش و پوستش را بکن، یا این که خانه دوست را به دشمن بسپار.
هوش مصنوعی: اگر مردی را از زنجیر و بند آزاد کنند، اما دل او نتواند از وطنش جدا شود.
هوش مصنوعی: هیچ مرد با غیرت و شرفی خانه یا دارایی خود را به دست دشمن نمیسپارد و آن را به او نمیدهد.
هوش مصنوعی: عشق به وطن مانند شعلهای است که در دل مؤمن میسوزد و او را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد، همانند آتش سوزان که جان و روح را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: درد و غم از دست دادن فرزند، آسانتر از این است که او را به دشمنان بسپاری.
هوش مصنوعی: اگر دوستت تو را با لباس سادهای بپوشاند، از این بهتر است که بیگانهای با پارچههای گرانقیمت و زیبا تو را بپوشاند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تفاوتهای بنیادین دو چیز اشاره شده است. مانند اینکه مشرق و مغرب به هیچ وجه با هم قابل قیاس نیستند، همانطور که پرندهای چون کبک را نمیتوان با جغدی که در شب زندگی میکند مقایسه کرد. در واقع، این بیانگر این است که هر چیز باید در جای خود و با توجه به ویژگیهای خود مورد بررسی قرار گیرد، زیرا هر یک ذات و طبیعت خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: اگر از ناتوانی خود در کارها صحبت کنی، نامی از آن نبر و از بیغیرتیات راضی نباش.
هوش مصنوعی: شخصی که به خاک سپرده شده است زندگیاش بهتر از کسی است که زنده اما در قید و بند مشقتها و سختیهاست. بیخود زنده بودن به چه درد میخورد وقتی زندگی در رنج و ننگ است؟
هوش مصنوعی: به سمت قفقاز و هند نگاه کن تا از آنجا نصیحت و درس بگیری.
هوش مصنوعی: چرا تا مدتی طولانی خودت را از واقعیتها پنهان میکنی و گوشهایت را به روی حقیقت میبندی؟
هوش مصنوعی: نقص و اشتباهات خود را به دلیل نادانی یا شرایط نامناسب زمانه به شیطان نسبت ندهید.
هوش مصنوعی: به خاطر روزهای بد خود اشک بریز و به خاطر چهرهی دیگران خوشحال نباش.
هوش مصنوعی: سایه قد و تصویر چهرهات باعث شد که تو را در حال خنده ببینم.
هوش مصنوعی: آدمی احمق است که با وسواس و دیوانگی به تو وابسته است و این وابستگی او را به جنون رسانده است.
هوش مصنوعی: ای پسر، راستی را درک کن که وقتی به درمانی میرسی، در بین شرم و آسیب گمراه و گیج میشوی.
هوش مصنوعی: دو راهی برای تو وجود ندارد، این نکته را با صدای بلند بشنو.
هوش مصنوعی: یا خصم را نابود کن و تهدیدش کن یا خانه دوست را به دست دشمن بسپار.
هوش مصنوعی: هیچ انسان با دانشی، خانهاش را به دست بیگانه نمیسپارد.
هوش مصنوعی: اگر سر خود را نجات بدهد، پای بیگانه را از آن خانه دور خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر مردی بر این روال باشد، حتی اگر دستش را از شانهاش ببرند، دست از این روش نخواهد کشید.
هوش مصنوعی: مگس و مورچۀ ضعیف نمیگذارند دیگران به لانهشان نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: تو از این هر دو موضوع بیخبر و بیتوجهی، ای حیوان خام و نادان.
هوش مصنوعی: تو صحبتهای اهل معانی را به عنوان جادوگری و داستانسرایی فرض کردهای.
هوش مصنوعی: چنان در مستی و خواب فرو رفتهای که هیچکس نمیداند تو زندهای یا نه.
هوش مصنوعی: ای برادر، وقتی روزهای سخت و تیره به تو روی میآورند، مانند ستون بلند و محکم حنانه، گریه کن و احساساتت را بروز بده.
هوش مصنوعی: تا به حال هیچکس از آنچه در انبار تو وجود دارد، اطلاعی نداشت.
هوش مصنوعی: حالا رازهای پنهانی را با یک یا دو پیمانه آشکار کردی.
هوش مصنوعی: به دلیل خالی بودن ذهن و بیمحتوایی، دچار حالت سرخوشی شدهای و از بوی میخانه شاداب شدهای.
هوش مصنوعی: در مستی و سرخوشی، برنده شدم و با دوستی گرانقدر در حال گفتگو و تبادل نظر هستیم و از زیباییها و ارزشهای زندگی صحبت میکنیم.
هوش مصنوعی: شما در کنار زن باهوش و کاردان قرار گرفتهاید و به این ترتیب، رئیس خانه از بین رفته و به نوعی دزدیده شده است.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، زمانی است که روح تو مانند پرندهای در قفس افتاده و به دنبال دانهای میگردد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به آرامش و آرامش درونی برسی، باید با ایمان و جدیت کار کنی.
هوش مصنوعی: یا دشمن را از میان بردار و پوستش را بکن، یا اینکه خانه دوست را به دشمن بسپار.
هوش مصنوعی: آیا ایرانیان انسان نیستند یا از گرگهای درنده نیز پایینترند؟
هوش مصنوعی: ای مسیحیان، آیا مسلمانان مانند دد و دیوان یا جانوران هستند؟
هوش مصنوعی: به خدا قسم، حتی اگر شیطانی و وحشی به نظر نیاید، اما همچون فیل خشمگین و شیر درنده، خطرناک و ترسناک است.
هوش مصنوعی: احتیاط کن که به آنها آسیب نرسانی، چرا که آنها از زخمهای خود جراحت بزرگتری دارند. همچنین، به آنها بیوجه حمله نکن، زیرا توانایی آسیب زدن زیادی دارند.
هوش مصنوعی: دل ایرانیان بسیار مهربان و دلسوز است و به نظر میآید که بیدل و بیاحساس هستند.
هوش مصنوعی: این نادرست است که برخی از آدمها را به عنوان حیواناتی مانند گاو یا خر به شمار بیاوریم. انسانها باید از احترام و ارزش بیشتری برخوردار باشند.
هوش مصنوعی: این مردم نه مانند الاغ هستند و نه مانند گاو، چرا که شرافت را به خاطر خود و خون خود قربانی میکنند.
هوش مصنوعی: ما از خیل فرشتگانیم و کسانی که به ظلم و ستم میپردازند، در حقیقت مانند گاو و خر هستند.
هوش مصنوعی: ما انسانهای نیکوخواه و باصفا هستیم، اما افرادی هستند که چون گرگ درنده، رفتارهای بد و منفی دارند.
هوش مصنوعی: ای ستمکار، تو که همه مردم زمانه از ظلم و ستم تو دوری میکنند.
هوش مصنوعی: ظلم تا چه اندازهای جایز است که در تاریکی کسی از عدالت سخن بگوید و از آن بیخبر باشد.
هوش مصنوعی: انسانها به هم مرتبط و وابستهاند چون همه از یک نسل و خاستگاه مشترک هستند.
هوش مصنوعی: تمامی انسانها در این جهان در خوبیها و بدیها با یکدیگر شریک هستند.
هوش مصنوعی: ناراحتی و غم یاران خود را در دل داشته باش، زیرا در مواقع سختی و مشکلات، دوستانت هم همان غم را برای تو خواهند داشت.
هوش مصنوعی: هر چیزی که میخواهی انجام بده، اما به یاد داشته باش که همه چیز، چه خوب و چه بد، سرانجام به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: اگر شغالها به خانه شیرها بیایند، در خطر خواهند بود.
هوش مصنوعی: اگر شیران خشمگین شوند، حتی پوستهایشان هم از شدت ناراحتی و حرکت میتواند پاره شود.
هوش مصنوعی: ای مرد ایرانی که مورد ستم قرار گرفتهای، رقیبان به خانهات هجوم میآورند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که این افراد پست و ناپاک آبرویت را نبرند، باید مراقب خودت باشی.
هوش مصنوعی: یا خصم را بکش و پوستش را بکن، یا اینکه خانه دوست را به دشمن بسپار.
هوش مصنوعی: ای بیخبر، با یک جرعه از عشق، عقلت را از دست دادهای و حالا در بستر خوابیده و مستی.
هوش مصنوعی: مواظب باش که کارها به تو واگذار نشده و از دستت خارج شده است. بنابراین، باید احتیاط کنی تا دیگر نتوانی آنها را کنترل کنی.
هوش مصنوعی: پرندهای زیرک و ماهر گرفتار دام شده و در این حال، ماهی باهوش نیز به تله افتاده است.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز با مهارت و تدبیر نمیتواند از خطرات و چالشها فرار کند. تنها با برنامهریزی و تدبیر میتوان از مشکلات نجات یافت.
هوش مصنوعی: نمیتوان در زیر سایه دیواری که به خاطر سکون و بیحرکتیاش فرو ریخته و سقف آن شکسته است، زندگی کرد.
هوش مصنوعی: دشمن تو که چشمانش پر از ناز و شوخی است، بیملاحظه و طلاپرست میباشد، اما تو در عوض خداپرست هستی.
هوش مصنوعی: در تجارت، تو از ضرر بیخبر هستی، زیرا آنچه او دارد، تو نداری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بار خود را به دوش میکشی، دیگران با احترام و تأدب در کنارت خواهند بود.
هوش مصنوعی: شبیه ترازویی هستی که یک کفهاش سرشار از چیزهاست و کفهی دیگر خالی و پایینتر قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی بار خود را بر دوش گرفتی، او به طور ناجوانمردانه به یاد تو طعنه میزند.
هوش مصنوعی: بعد از آن که عسل تو در ساغر ریخته شد، زهر و سموم هم در آن جا پیدا شد.
هوش مصنوعی: اگر تو در هر هزار شصت برداری، او به ازای هر صد، شصت از مال تو را خواهد برد.
هوش مصنوعی: زمانی که تو سرت را در دام خود قرار دادی، او با مهارت و استادی از دام تو رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: هر کسی به جایی که متعلق به اوست برمیگردد؛ حتی اگر در دو سمت مختلف دنیا قرار داشته باشند.
هوش مصنوعی: این چنین که هست، نصیحت من را بشنو که این یادگاری است از زمان پیشین.
هوش مصنوعی: آدمی که به راحتطلبی عادت کرده، باید به جای نشستن و بیکاری، فعالیت کند و در کارش کوشا باشد.
هوش مصنوعی: یا دشمن را از پا درآور و او را نابود کن، یا خانهی دوست را به دشمن بسپار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.