گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ادیب الممالک

بفرمود تا زین بر اسبان نهند

نوید بشارت بکیوان دهند

بر آرند چون باد پای از صطبل

نوازند شیپور و کوبند طبل

ز جوش نی و غرش کرنای

تو گفتی که گیتی در آمد ز جای

بدین گونه یکسر سوار آمدند

شتابان سوی کارزار آمدند

چو در خانقاه آمد از راه دور

بسان منوچهر در جنگ تور

سران سپه پیش باز آمدند

همان شامراد و ایاز آمدند

محمد اباخان اکبر رسید

محمد بیک ازراه دیگر رسید

سرافرازشان کرد یحیی به مال

کله داد و سرداری و رخت و شال

طلایه بدست محمد سپرد

که بودی جوان مرد و خون خوار و گرد

ایاز آمد اندر صف میمنه

چو شیری به جنگ اندرون گرسنه

همان مشهدی رفت در میسره

بفرمان او این سپه یکسره

علم را بدادند بر شامراد

که درجنگ بد چون ملک کوهزاد