گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ادیب الممالک

وز آن سو فرستاد خان اجل

یکی قاصدی تند پا چون اجل

به داین به نزدیک یحیای راد

که ای برمکی رأی فرخ نژاد

برو زود در عرصه خانقاه

به همراه این پهلوانان بگاه

بیارای پنهان یکی لشگری

یکی شورش افکن به هر کشوری

سران سپه را سرافراز کن

بمردانگی جنگ را ساز کن

زد این ببر چند تن پهلوان

که باشند صاحبدل و نوجوان

پسر باش و کار پدر راست کن

پس آنگه زر و سیم درخواست کن

اگر فتح کردی در این کار زار

ببستی عدوی و گشادی حصار

همه رایگان نقد آنجا تراست

همه شایگان گنج یغما تراست

ترا باد صندوق و یخدان و فرش

نجوید کسی از تو تاودان و ارش

جوانمرد یحیای فرخنده بخت

از این مژده شد شاد و خندید سخت

طلب کرد آن پهلوانان گو

فرو خواند آن نوجوانان نو

دلیر قوی پنجه عبدالمجید

که گیتی چو او پهلوانی ندید

علی کوهی و عبدل و خانلرا

همان مهدی گرد جنگ آورا

پس آنگاه بخشید تشریفشان

ببستند اندر کمر کیفشان