خسروا کرده فلک خوار و زبونم چندان
که برون آمدن از خانه ندانم هرگز
خاک در دیده ام افشانده حوادث آنسان
که بجز اشک بصر زو نفشانم هرگز
ور ازین سخت ترم چرخ گلو بفشارد
راز دل در بر دونان نتوانم هرگز
جان دهم پیش تو کم خواجه والا گهری
غیری ار جان دهدم می نستانم هرگز
تو خداوند و ولینعمت و مولای منی
غیر ذکر تو به لب قصه نرانم هرگز
سالها زیر درخت کرمت زیسته ام
دامن فضل تو از کف نرهانم هرگز
نوعروسی که درین حجله پی مدح تو رفت
پیش اغیار مر او را ننشانم هرگز
شرح غم با تو کنم گوش دهی یا ندهی
جز تو با هیچکس این قصه نخوانم هرگز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.