گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

آیینه صفت بدست او نیکویی

زین سوی نموده‌ای ولی زان سویی

او دیده ترا که عین هستی تو اوست

زانش تو ندیده‌ای که عکس اویی

مسعود سعد سلمان

ای گل نه ز گل ز دل همی بر رویی

دل را ز همه غمان فرو می شویی

ای گل تو عقیق رنگ و مشکین مویی

بر آب روان زیاده استی گویی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
خیام

چندان که نگاه می‌کنم هر سویی

در باغ روان است ز کوثر جویی

صحرا چو بهشت است ز کوثر کم گوی

بنشین به بهشت با بهشتی رویی

عین‌القضات همدانی

ای آنک همیشه در جهان می‌​پویی

این سعی ترا چه سود دارد گویی ؟

چیزی که تو جویان نشان اویی

با تست همی، تو جای دیگر جویی!

انوری

با دل گفتم گرد بلا می‌پویی

بنشین که نه مرد عشق آن مه‌رویی

دل گفت ز خواب دیر بیدار شدی

خر جست و رسن برد کنون می‌گویی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه