گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس

زانسان شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

ای مرغ خیال سوی او کن گذری

وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس

ابن یمین

دارم هوس وصل تو چندانکه مپرس

وان میکشم از هجر تو بر جان که مپرس

دل نزد تو میآید و من میگفتم

چندانش بپرس از من حیران که مپرس

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه