بخش ۶۴ - و من طبقة الثانیه سمنون بن حمزة البغدادی
المحب امام المحبة. و گفتهاند: کی سمنون بن عبداللّه ابوالحسن الخواص و نیز گفتهاند: کی کنیت ابو ابوالقاسم بود. وقتی خود را کذاب نام کرده بود تا نه گفتندی که کذاب، باز ننگرستی. سمنون المحب گویند ویرا، که وی یگانه است در علم محبت کی همه عمر ازان گفت
باسری سقطی صحبت کرده و محمدعلی قصاب و ابواحمد القلانسی٭. از اقران جنید و نوریست از مهینان مشایخ عراق بوده، پس جنید برفته از دنیا.
سمنون گوید: که محبت رهی را صافی نشود تا زشتی بر عالم ننهد وانشد:
قوم اذا هجروا من بعد ما وصلوا
ما توا و هم یهوون کم بعثوا
واللّه لو یحلف العشاق انهم
سکری من البین یوم البین ما حثوا
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: کی سمنون را دیدند بر لب و جله، قضیب بر ران خود میخواند، این ابیات میخواند، وران وی بدریده بود و خون میرفت، ووی نه آگاه:
کان لی قلب اعیش به
ضاع منی فی تقلبه
رب!فاردده علی، فقد
عیل صبری فی تطلبه
واغث، مادام بیرمق
یا غیاث المستغیث به
بوعثمان حیری٭ بر جوانی شد بیمار بود، آن جوان گفت: وی گفت: از که؟ جوان گفت: واخ! وی گفت با کی مردی از راهب پرسید: که بنزدیک شما بهتر چیز که اللّه یاوند چیست؟ گفت: دل که ازو بترسد گفت: که ازین گذشت. جان که او بیند گفت: که این نبود. گفت: تن که او پرستد:
شیخ الاسلام گفت: که در ورق صوفیان دل نیست در ورق صوفیان سخن از جان است، آن نه جانست، جان هم نیست، اما در طریق رشک بهانه بر جانست
لغیره:
کان لی قلبقصار غلیا
لم یکن ذالک فی التحمل شیا
رحمة اللّه والسلام علیک
اننی میت و ان کنت حیا
ولی الفوجه قد عرفت طریقها
ولکن بلاقلبالی این اذهب؟
کان قلبی معی فلما التقینا
صار قلبی له فمن لی بقلبی
انا سلمت فی هواه قیادی
وفوادی قدذل فیالحب صعبی
للسمنون
اناراض بطول صدک عنی
لیس الا ان ذالک هواک
فامتحن الجفا صبری علی
الود،ود عنی مقام بر جاک
شیخ الاسلام گفت: که روزی سمنون گفت:
ترید منی اختیار سری
و قد علمت المراد منی
ولیس لی فی واک حظ
فکیف ما شئت فاختبرنی
مرا مخوانید جز کذاب، تا ویرا نگفتندی که مذاب باز ننگرستی شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: که:
شیخ زهرون
بمغرب بود، شیخ مغرب بود، از اهل اطرابلس از اقران مظفر کرمانشاهی٭ با یکدیگر در صحبت بمکه رفتهاند. زهرون فرا پیش و مظهر پس او، و سیده زن مظفر پس ایشان،و همه بجمله بر مکه برفته انداز دنیا. بوعبداللّه مغربی٭ گوید: که هیچ فنی ندیدهام از فتیان چون زهرون شیخ الاسلام گفت: که وقتی بتماشا بیرون شده بود، با جماعتی از درویشان. این دو بیت بر خواندند:
سنا برقی نفی عنی الکری
لم یزل یلمع لی من ذی طوی
منزل سلمی به نازلة
طیب الساحة معمور الفنا
وی بخروشید و بانگی چند بکرد و لختی شور کرد و بازگشت گفت: من تماشای خود بکردم
شیخ الاسلام گفت: در کتاب احمد بن الحواری دیدم، که:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.