نام وی احمد بن مسروق الطوسی سکن ببغداد و مات بها، در سنه تسع و تسعین و مائتین «و گفتند که در صفر سنه ثمان و تسعین» واللّه اعلم،
جنید از وی حکایت کند، از استادان بوعلی رودباری است شاگرد حارث محاسبی و سری سقطی و محمد بن منصور و محمد بن الحسین البرجلانی، باایشان صحبت کرده، از قدیمان مشایخ قومست و اجلهٔ ایشان.
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: که بوالعباس مسروق بغدادی گوید: که شب شنبه نشسته بودید و ما در برمن میگرستید از صعبئی که من از نماز آدینه باز آمده بودید. و از بس پیران که دیده بودید و سخنان که اشنیده بودید.
سئل عن التصوف فقال: خلوا لاسرار مما منه بدو تعلقها بما لیس منه بد:
و انی لا هواه مسیئا و محسناً
واقضی علی قلبی له بالذی یقضی
فحتی متی روح الوصال ینالنی
وحتی متی ایام سخطک الا تمضی
وی گفت: من ترک التدبیر عاش فی راحة. شیخ الاسلام گفت، که بوالعباس موره زن بغدادی گفت: که خویشتن مشغول کن، پیش ازان که ترا بشغل او افگند.
وانشدنا الام لغیره:
لقد جلب الفراغ علیک شغلاً
فاسباب البلاء من الفراغ
نام وی محمدبن اسماعیل گویند. که استاد ابراهیم خواص بود استاذ ابراهیم بن شیبان کرمانشاهی و بوبکر بیکندی٭ و بوبکر بیکندی٭ شاگرد بوالحسن علی بن رزین هروی بود.
شیخ الاسلام گفت: کی عمر بوعبداللّه صدو بیست و دو سال بود «و عمر استاد وی صدو بیست سال.» و بوالحسن رزین شاگرد عبدالواحد بصری٭ بود و عبدالواحد زید شاگرد حسن بصری٭ بود گور بوعبداللّه مغربی، بر سر کوه طور سینا ایذ پهلوی استاد علی زرین در رزین در زیر خرنوب «گویند» که در سنه تسع و سبعین و مائتین برفته «از دنیا، و در ستر آنست: که در سنه تسع و تسعین و مائتین برفت.»
شیخ الاسلام گفت: که هرگز وی تاریکی ندیده بود، آنجا که خلق را تاریکی بودی، او را روشنی بودی. وی گفت: بآن خدای که بوعبداللّه مغربی را بیافرید، که ار اللّه مونت شهوت از من باز ستاند مرا دوستر ازان باشد که اکنون مرا گوید در بهشت شو! این آنست: کی علی بن ابی طالب گفت کرم اللّه وجهه
ار مرا اختیار دهند که در بهشت شو یا در مسجد، من در مسجد شوم، که بهشت آن من ایذ بنزدیک او، و مسجد آن او ایذ بنزدیک من.
شیخ الاسلام گفت: که بوعبداللّه مغربی وقتی، بر کوه طور سینا سخن میگفت سخن بجای رسید که گفت: بنده باو چندان نزدیکی جوید، تا آن هنگام که فرد ماند فرد را سنگ از کوه بجنبید و پاره پار، شد و بهامون آمد.
وی گفت: افضل الاعمال عمرة الاوقات فی الموافقات.
و هم وی گفت: ما فطنت الا هذه الطایفة واحترقت بما فطنت.
و لا بی عبداللّه المغربی شعر
یا من الوصال ذنبا
کیف اعتذاری من الذنوب
ان کان ذنبی لدیک حبی
فاننی منه لا اتوب
بوعبداللّه مغربی گوید: که این قوم سه مرداند: یکیست: که او بلاء اریشان بازداشت، و در زیر عافیت غرق کرده، تا آسوده میبیند کی ایشان بر سر کوی داعیاناند، می دعوت کنند خلق را باو و بسوی او.ددیگر قوم را عزلت و خلوت دادهاند از خلق، تا عیب ایشان نبینند که ایشان شفیعانند خلق را.
و سدیگر قوم مردیست که کوه بلا برایشان ریخته، و دید وری خویش ازیشان باز نگرفته، تا دران خوش میباشند.
شیخ الاسلام گفت. او این قوم سه گروه کرد یکی را لباس بلا کرد ددیگر را خلوت و عزلت را از خلق جدا کرد. و سدیگر را خودی خود را یکتا کرد. من لم یکن فانیا عن حظه... الایات.
شیخ الاسلام گفت:که سوختیست آرزومند تو او را امانی، یا از خویشتن رسته است و تو او را زندگانی! یا مفرور است از زندان آشکارا در زندان نهانی. من المتقدمین: شیخ الاسلام گفت که نام:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.