شیخ الاسلام گفت: قدس اللّه روحه: کی جنید گفت: سی سالست، که بر توحید چیزی نگفتهام، حواشی آن میگویم شیخ الاسلام گفت: دو تن دو سخن گفتهاند: یکی جنید که گفت: که علمست که سی سالست که بساط آن بر نرشتهان، و مردمان از حواشی آن میگویند یعنی علم توحید. من هیچ ندانم که وی چه میگوید؟ که علم توحید را در هیچ بهرهٔ نیست. ددیگر بوبکر کتانی٭ میگوید که علم تصوف کمینه آنست، که تو در نیابی، این نیکو گفتهاند
و هم جنید گفته است، که صوفی را سخن نیست. و هم جنید گوید: که هیچ قوم این قوم را بنه بینند، این قوم نهان بینند، خاصگان را جز خاصگان نشناسد
جنید گفت فرا شبلی٭ یا شبلی؟ فرا حصری٭ گوی که همه سخنان در گوش شود، و این در جان شود. شیخ الاسلام گفت: دانی چرا؟ غایب گوش دل ایذ و غایت جان دوست.
شیخ الاسلام گفت: کی بوعبداللّه سعید کلاب، بزهد نوم بیرون کرده بود بکلام خود. ویرا گفتند: چرا بر صوفیان چیزی رد بیرون نکنی؟ گفت من ایشانرا علم نشناسم. ویرا گفتند: اینجا پیر است استاد، و سرهٔ ایشان ایذ، و ویرا علم است و اشارت بیرون علم عالم. وی بیامد و سخن جنید بنشیند. و از وی سوالها کرد و جواب داد و برخاست شاگرد را گفت: که اگر در روی زمین قومست کی کلام ما بر ایشان برناید ایناناند، و علم ما رد کنند و کم آرد، علوم اینان است.
عبداللّه سعید پرسید از جنید: که توحید تصوف چیست؟ جواب داد، در نیافت، این سخن بگفت: اثبات القوام واسقاط الحدث، و مهاجرة الاوطان، و مفارقة الاخوان، و ترک الاعراض، و ترک جمیع ما علم و جهل.
گفت: نشان توحید چیست؟ گفت: آنچه بود هست کردن و آنچه پس از آن آوردند بیفگندن، و از خاندان هجرت کردن، و از کسان خویش، فرا بریدن.
و سئل الشبلی ٭ عن التصوف قال: محو و البشریة و تعظیم الربانیه. و قال الشبلی للغلام الخراسانی: یا غلام اجهدان لا تخلو من قدیم، و ما لم تزل به قبل ان تکون مالم تزل و قال البصری ٭ ان علیک یاولی الامر الانفراد، ثم نزورون الشیوخ من العارف، ثم یقفهون علی التفرید باسقاء المدثان.
از شیخ بوالحسن سیروانی ٭ پرسیدند: که تصوف چیست؟ گفت: الانفراد و الافراد یگانه داشتن همت و یگانه زیستن از خلق.
و قال شیخ الاسلام قدس اللّه روحه: لا تثبت التوحید الا علی قدم القدم، لا یقدم التوحید، الا علی قدم القدم تذکار اولیت، اشرافست و اطلاع بر قعر توحید بود. او یاد دار که او بود جز ازونه، بقعر توحید دیدی، کان اللّه و لم یکن شیئا غیره، مطالعت اولیت سر همه رشد ایذ، معرفت سبق سر همه هد ایذ وقت تماحره است کار از ازلست فردا بر تو حجتست، صوفی بمنزل رسید برسید از سیل چه نشان دهد که بدریا رسید، ار دریافتی سخن پرسید و سئل الجنید عن التوحید فقال: معنی یضمحل فیه الرسوم، و یندرج فیه العلوم، و یکون اللّه کما یزل. و قال رویم ٭ التوحید محو آثار البرشیة و تجرد الالوهیة. فالوحدانیة بقاء الحق و فناء کل مادونه.
و سئل الحلاج ٭ عن التوحید فقال: افراد القدم عن الحدث و قال شیخ الاسلام «قدس اللّه روحه: التوحید نفی الحدث و اقامة الازل. و قال:» التوحید تنزیه اللّه عز و جل عن الحدث و قال انواع التوحید ثلثة: توحید الشواهد. و هو افراد الصانع و توحید المعاملة و هو اسقاط الاسباب، و توحید الاسرار و هو تجرید القدم.
توحید الاقرار: فمن بکفر بالطاغوت. و وحید المعاملة: بیده ملکوت کل شی و توحید الذکر و الرؤیة: و مارمیت اذرمیت: و توحید الخاص: ان لیس غیره احد.
اثبات معلومات در توحید، کفر تر از آن ایذ کی اثبات مجهولات همه چیزها. عبارت آسانست و یافت دشوار.
«در توحید یافت و بود آسانست و عبارت آن دشوار» توحید بواحد قایم نه بموحد. اشارت در ملکوت مندرج، و اسما در صفات در ذات مندرج.
توحید سه است: خلع الانداد بزبان گواهی دادن که یکی و در دل یقین دانستن. و توحید مبلغین: طرح الریاسه، کی همه مقصود آن تو کنی. توحید مهین: آنست که جریک نبود، معروف بود عارف نبود، مقصود بود قاصد نبود. موحد آنید که او را جز ازو نبود، تا آنگاه که این خود نبود خود همه او بود.
توحید خود علتست، وحدانیة، نه علتست. حدث با توحید کی آید تجلی در سلطان معرفت جز یک فرا دید ناید دیگر همه بهانه ایذ، مستغرق در توحید موحد بود، هر که طالب ازلست متلاشی وفائی در اولست. الاشارة فی التوحید کفر، والی التوحید جحد و عن التوحید توحید تصحیح التوحید بغیر التوحید جحد التوحید.
یا حفص گفت: توحید بتمییز از اللّه بیزار شدن است توحید خاص در یک رسیدن است توحید خاص خاص در یک پرسیدن است بیپیوستن.
با یعقوب سوسی ٭ گوید: هر که در توحید سخن گوید بتکلف، مشرک است. توحید چیست؟ ان لا قیل و لا قال ولاند والا امثال و لا ارتسام و لا حال، بل لم یزل و لایزال.
عیار توحید از عقل بیرونست عین توحید از تو هم مصون است، حادث درازلی گوم است ازلی در حادث میراث مطهر است نه وارث الشریعة کلها الخلاص من الوعید، الحقیقة کلها بتصحیح التوحید
علم حقایق پنج است: علم اشارات و علم حقیقت و علم حقیقت و علم محبت و علم معرفت وعلم توحید. علم توحید چه بود؟ خدا و بس، دیگر همه هوس، غیر او همه ناچیز و ناکس، علم توحید است و عین توحید و جمع توحید و وجود توحید و بجز توحید و حق توحید توحید همه بیکار است بل که وحید است. تصحیح توحید، بغیر توحید جحد توحید است.
مردان این علوم باز گویم: مرد اشارت برداشته مرد حقیقت وابسته مرد محبت سوخته مرد معرفت بشسته مرد توحید بزدوده.
عبارت بازگویم: از اشارت آرزومندی، از حقیقت بیقراری از محبت شوردگی، از معرفت پیوستگی، از توحید پرسیدنی.
هنگام باز گویم: اهل اشارت کی باشی؟ که انس با جنس خود بود اهل حقیقت کی باشی؟ که از زندگانی نفو باشی. اهل محبت کسی باشی؟ که بجان بجنگ باشی. اهل معرفت کی باشی؟ که باوصال دست در دست باشی. اهل توحید کی باشی؟ که از خویشتن بخویشتن، خویشتن را گوم باشی.
تاریخ باز گویم. اشارت از بشارت فاحقیقت. از اصطفا صفوت فامحبت. از دیدار و مشاهدت فامعرفت. از استغراق حضرت فاتوحید. از ازل محض فاطمع.
طمع بگویم: اشارت آن وقت یاوی که مهر از خود سیر آیی! حقیقت آن یاوی که غیر را انکار کنی. محبت آن وقت یاوی که مهر از خود برگیری معرفت آن وقت یابی که از خبر برگذری. بتوحید کی رسی؟ کی باک برسی «علم عادت شوید و معرفت رسم، و محبت علت و حقیقت تفرق، و توحید رسوم، و او جز ازو تا آنگاه که مرد بتوحید صوفیان نرسد، از گوری درو شاخست توحید صوفیان آنست دیده جز یک نه بیند، دل جز یک نداند. جز یک در علم ناید توحید صوفیان که بغایت رسد، زبان گنگ گردد» گر اثری گویی زبان ناطق گردد. در توحید صوفیان عبارت عدوان است، اشارت فربت است، قصد طغیانست، طلب نشانست، دعوی بهتانست.
توحید عام چنین است، آن صوفیان خود جز ازو نیست. توحید خاص خاص چیست؟ حکم اوست و فنای این در علم و عنایت او و تلاشی این در حکم و انابت اوست، و فناء این در نیابت او، من صحیح التوحید بجهده اقبح التوحید بجحده. لیس العبارة عن التوحید علم معلوم، و لا علی الصمدیة رسم مرسوم والناس فی نادیته ینهون،و عن وادی الظنون یومون، و الی غایات المواجید بشیرون و بمجهود السعایات راضون.
عبارت از توحید گریخت است از توحید، اشارت از علم توحید جحود است از توحید، توحید معلوم کردن بمخلوق، کفر است. مخلوق کیست؟ بتوحید واحد اهل است، در توحید فرق میان واحد و توحید کفر است. بیرون آمدن از توحید قطیعتست. توحید و تزین بتوحید الحاد است. دلیری در توحید بر اللّه شوخیست. عبارت در توحید نه توحید است. حکمت در توحید، ضد توحید است. از شهادت تا مشاهدت پس دور است.
او که میگوید: که بتوحید پیوست از خود برست، او که میپنداشت: که توحید یافت او از خود برتافت. او که پنداشت: که او را دید از خود ببرید، او که پنداشت: که به او پیوست، او از خود برست، که سبق او راست. تو که میجویی؟ که او بتو نگفت بمهر چه؟ تو چه میگوئی؟ که یگانه ویکتاست در گفتن، تو که بگفتی که ای؟ فماذا بعد الحق الا اضلال.
پس یک هست چه بود؟ مگر نیست، پیش از همه چیز او یکی بود، بهیچ چیز دونشد. الا کل شیٔ ما خلا اللّه باطل هرگز کس گفت کی یکی، مگر آن یکی، آنکس که گفت یکی، او نبود آنجا او بود که میگفت که یکی. واحد که بود؟ تو واحد از عدد همی درست کنی، از احد می درست باید کرد، تو میگوئی که دوم نیست معدود، رسم هم نیست محدود، همه اوست و شاهد و مشهود، محقق برسم ایذ راست اما در حقیقت نیست برسوم هست است، اما در اصول نیست آب و گل برجاست. اما آب و گل نه برجاست، در عدد هست است، اما درآمد نیست. قیمت در برابر دیو برجاست، اما در برابر حق نیست، از علقه و نطفه هست است، اما در دیدهٔ تحقیق و ازل بین نیست، ار دو روا بود، صدهزار روا بود، وحدانیت عدد تباه کرد و فردانیت حدود نیست کرد، و حقیقت رسوم بشست و هستی او بحقیقت، هیچ بنگذاشت، از حقیقت نه دهن از دهن شنود که روح از روح شنود روح هم بهانه، بل که حق از حق شنود، از حق حراز حق نشنود، بحق جز از حق نگوید. اما ببهانه میسازد جای، ای من غلام آن جای!
هرکه از توحید بخود گفت، نه از توحید گفت توحید توئی! یگانه دو گانگی برگرفت، جان در توحید شرکست، زبان و دل به بیهودگی برآمد نیست، نابوده با هست بوده، در توحید حروف حجابست، رسوم از معلوم نه نایب است، رسوم در معلوم علت است، از عین توحید جز بعلت عبارت نتوان، آنچه گوید آن در دیدار است و حق در گفتار و علم و سخن نه آنست، حقیقت آن او است عبارت نه اویذ، زبان دران هیچیز است و عبارت خجل، آن نور است از آنجا نه کسب است از ایذر، بدیهه هیئت است ناگاه نگرد، تا اولیت غرق گردد در بحر وجود. الا کل شیٔ ما خلا اللّه باطل.
مصطفی نوفاله. انگوید که باطل، صدو بیست و چهار هزار پیغامبر را نگوید که باطلست. آن چیز دیگر است، آن وقت دید بعین توحید ازل افتاده بود، جز از حق دردیده نامد، و این محقق که من ترا میگویم، که جز از یکی نیست: نه آنست که همه مشاهدات او ایذ آن آنست که نور یافت دل عارف، ای دران نور او دید، آن نور از همه دیده ورها، حجاب بود، جز ازو نماند. نور تاوید که دو گیتی دران نور گم گشت، و حق بخودی خود معلوم گشت. باید که این ترا دیدهور شود، نه علمی و کسبی، تا آنگاه حیوة شود، و آن خود نه بتست، کش بتو عنایت بود، و ترا در پذیرد. نور اعظم در تو تاباند، تا همه از تو بیفتد و گم گردد.
توحید یادیست از حق، راجع باخلق، - قایم نبود مگر بحق و این عبارت هم علتست لکن مظطر شد بآن، و عاجز از عین آن، و معرفت این همه علتست، لکن عین توحید بمحو آنست، آن وقت که لم بکن در سر لم یزل شود، و باد حقیقت ببهانه ببزد دریای ازل ببهانه غرق کند، و تجلی اعظم گوید آب و خاک را: که ورای که اول بود ای، صفت صفت ازان تو میکاهد، و از قدس صفت صفت از ان خود بنیابت مینهد، تا بیکاری می شی و بیخبر، از خویشتن بیگانه میشی، تا چنان نازک شی، که پوست خود بر نتابی، و با کس نیارامی، و از کس نیاسابی، مگر بزرق و دروغ.
تن عاریت، و دل غربت صفات نفسانی از تو میستاند پاره پاره، و صفات روحانی و نعوت قدس، بآب قدس شسته، و بر حضرت گذرانیده بآن تو مینهد، یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت
چنان گشتند که بودند، پیش ازان که بودند، ایشانرا نه با ایشان نمودند، و نه خلق نمودند، درآمیختند با خلق، مگر بینالودند راست. در تلبیس بنه فرسودند هم بآن هست هستند امروز، که اول بآن هست بودند. ازان تو میفزود، و ازان رهی میکاست، تا آخر هم آن ماند که اول بوده راست، گفت: کنت له یسمع بی الی آخره... و مارمیت اذ رمیت و لکن اللّه رمی هو الاول والآخرو الظاهر والباطن.
مراتب التوحید خمس: علم التوحید و عین التوحید، و وجود التوحید، والفنآء فی التوحید، واندراج التوحید فی التوحید.
اما علم التوحید: مایرد به عن کشف قایم بدلالة فطرته ینتهی الیه علم السمع، و هذا علی الدرجات لاهل الخبر. و اما عین التوحید: ما ینتهی الیه غایة ذوق الشهود، و یصح فیه مطالعه الکشف و ینقطع فیه سبل التفرق و الالتفات الی الشواهد. و اما وجود التواحید: فالخروج عن حدود الشواهد، الی محض الشاهد الازلی. و اما الفناء فی التوحید: فالصعود عن لسان الا شارة والتحقیق بحقیقة الحق. و اما اندراج التوحید فی الواحد فاستغراق ما لم یکن فیما لم یزل.
لسان توحید بر پنج ترتیب است: علم توحید زاد مرید، است و عبارت ازعین توحید بتفرید است و اشارت از وجود توحید بعید است، و تصحیح توحید بجز از اندراج توحید، در توحید، جحد توحید است. علم بی عین هذیانست، و عین بیوجود بهتانست، و وجود بیفنا بر کرانست، و فانی در توحید خویش زیر تاوانست، واندراج توحید در توحید کجاست کارانست
وانشد لنفسه
یا واحدا لم یقم توحیده احد
انت الوحید و انت الواحد الاحد
ان الذین یتهم توحید قصدوا
من حیث ماقصدوا توحیده جحوداً
توحیدمن صحح التوحید عن صدد
دون الطریق الی توحیده صدوداً
و له ایضاً
یصحح التوحید عن صدد
ویلحق الا حداث بالازل
یکیل ماءالبحر فی مثل
و یزین عین الشمس فی مثل
ما وحد الواحد من واحد
اذکل من وحده جاحد
توحید من ینطق عن نعته
عاریة ابطلها الواحد
توحید ایاه توحیده
و نعت من ینعته لاحد
وایضاً له
عجز الشهادة واشواهد
عما شهودک والمشاهد
و بقبت وجدک واحداً
احداًو تجلیک واحدا
کل شی هالک الا وجهه کل من علیها فان و یبقی وجه ربک فماذا بعد الحق الا الضلال و قل جاء الحق و زهق الباطل.
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه، کی جنید ٭ گوید: کی مردمان پندارد، کی من شاگرد سری سقطی٭ ام، من شاگرد محمدعلی ٭ قصابم که از وی پرسیدم که تصوف چیست؟ گفت ندانم. لکن خلق کریم یظهره الکریم فی زمان کریم، من رجل ظریف و نیکوست اول گفت ندانم، پس گفت: لیکن خلق است کریم، ظاهر میکند آن کریم، در زمان کریم. از مرد کریم، میان قوم کریمان. واللّه تعالی داند: که آن خلق چیست؟
قال شیخ الاسلام کرم اللّه وجهه: الحق اذا صافی عبداً ارتضاه بخالصة وعده من خاصته القی الیه کلمة کریمة من لسان کریم، فی وقت کریم، علی مکان کریم قوم کرام.
«الکلمة الکریمة» سخن بینیاز بپرورده، و پس بناز بشسته، در حضرت بیاراسته، و آنگه تازه بدست بیخودی از حق فرا ستده، و بقمع گوش آسوده، بر دل تشنه بگذرانیده، و بجان فرا ازل نگران رسانیده، سخن از دوستی و از دوست نشان، و تشنه را شراب، و خسته را درمان. شنیدن را آسان، و از رستن ناتوان.
دخولک من باب الهوی، ان اردته
بسیر، ولکن الخروج شدید
من لسان کریم: از زبان، چه زبان؟ از حق ترجمان، و برنامهٔ صحبت عنوان، نه گوینده درانست و نه زبان. سخن همه بگوش شنوند و آن بجان.
فی وقت کریم: در چه زمان؟ در زمان که جز از حق یاد نیست درآن، و گذشته عمر خجل است از نیکوئی آن و عمر جهانیان از آرزو گریان
علی مکان کریم: جائی که نه دل پرگنده و نه زبان خواهنده، و نه مستمع باز نگرنده.
بین قوام کرام: نزدیک محقق گویان، و مستمع سوزان، و ناظری پرسان شیخ الاسلام گفت: که شیخ بوبکر کتانی ٭ از هزار تن پرسید: که تصوف چیست؟ همه جواب دادهاند: کی خلق بسینه کس. گفت چند پرسی هر که بر خلق بیفزاید، بر تصوف بیفزوده باشد.
شیخ الاسلام گفت: که اللّه داند کی آن خلق چیست؟ شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: کی بوعبداللّه با کو شیرازی ٭ گفت، کی بوطیب فرخان ٭ گفت، کی محمد بن فرخان بن روز به السامری، بسامره بغداد گفت که جنید گفت: لا یضر نقصان الوجد، مع فضل العلم لان فضل العلم اتم من فضل الوجد. انشدنا الامام لنفسه:
الوجد بعد وجود الحق بهتان
والذکر دون جحود الذکر نسیان
قدکان یحجبکم علمی فاظهر کم
علمی، بان علومی فیک حسبان
شیخ الاسلام گفت: که آن علم این کار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، مباحث عمیق و فلسفی درباره توحید و تصوف مطرح شده است. شیخ الاسلام به بحث از دیدگاه جنید و دیگر بزرگانی چون بوسعید و شبلی میپردازد و به این نتیجه میرسد که علم توحید فراتر از سخن و تعریف است و تجربه شخصی و باطنی را زنده میکند.
جنید به عدم وجود کلام در تصوف اشاره میکند و میگوید که صوفی واقعی تنها با دل خود میبیند و از ظاهر امور عبور میکند. او همچنین بیان میکند که علم توحید شامل آگاهی از اصالت وجود و جدایی از مادیات، شناخت حق و فناء در اوست.
نجواهای صوفیان درباره حقایق توحید و چالشهایی که در مسیر شناخت الٰهی با آن روبرو هستند، به صورت اشارات و مثالهای فلسفی و عرفانی بیان میشود. در نهایت، تصوف به عنوان یک حالت وجودی و باطنی معرفی میشود که فراتر از کلمات و عبارات است و نیاز به فهم عمیق و تجربه شخصی دارد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: جنید گفته است: سی سال است که در مورد توحید چیزی نگفتهام و تنها به حواشی آن پرداختهام. شیخ الاسلام ادامه داد: دو نفر درباره این مسأله صحبت کردهاند: یکی جنید که میگوید: سی سال است که به دنبال علم توحید هستم و مردم درباره حواشی آن صحبت میکنند، یعنی علم توحید. من نمیدانم منظور او از این سخن چیست، زیرا علم توحید هیچ بهرهای ندارد. نفر دوم، ابوبکر کتانی، گفته است که علم تصوف در حقیقت چیزی است که تو نمیتوانی درک کنی، و این بهخوبی بیان شده است.
هوش مصنوعی: جنید گفته است که صوفی نمیتواند سخن بگوید. او همچنین این را بیان کرده که هیچ گروهی نمیتواند گروه صوفیان را بهخوبی درک کند و تنها افراد خاص میتوانند افراد خاص را بشناسند.
هوش مصنوعی: جنید گفت: آیا تو شبلی هستی؟ یا از حصر فراتر رفتهای؟ بگو که تمام سخنان به گوشها برسد و این در وجود آدمی تبدیل به جان شود. شیخ الاسلام پاسخ داد: میدانی چرا اینگونه است؟ زیرا گوش دل غایب است و روح دوست در نهایت به او میرسد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: کی بوعبداللّه سعید کلاب، به خاطر زهد خود از خواب بیدار شده بود. از او پرسیدند چرا به صوفیان انتقادی نمیکنی؟ او پاسخ داد که آنها را عالم نمیشناسد. گفتند که در اینجا یک استاد پیر وجود دارد و علوم او بسیار مهم است. سپس او به دیدن جنید رفت و از او سوالاتی کرد و پاسخهایی دریافت کرد. وقتی که شاگردش برخاست، به او گفت: اگر در روی زمین افرادی هستند که سخن ما بر آنها تاثیر نگذارد، همینها هستند. آنها علم ما را رد کرده و از علوم خود میکاهند.
هوش مصنوعی: عبدالله سعید از جنید پرسید که توحید در تصوف چیست؟ جنید گفت که او این موضوع را کاملاً درک نکرده و سپس افزود: توحید به معنای اثبات وجود و قائم بودن حق، و ترک عادات و مسافرت به سرزمینهای دیگر، و جدایی از دوستان، و ترک هر چیزی که باعث حواسپرتی میشود و همچنین دوری از تمام آنچه که به آن علم داریم و یا نداریم، است.
هوش مصنوعی: او پرسید: نشانه توحید چیست؟ پاسخ داد: چیزی که وجود دارد را به وجود آوردن و هر چیزی را که بعد از آن آوردند، کنار گذاشتن؛ همچنین از خانواده هجرت کردن و از خویشاوندان خود دوری گزیدن.
هوش مصنوعی: شبلی در مورد تصوف چنین گفت: محو (فانی شدن) بشریت و عظمت الهی. او به یک پسر جوان خراسانی گفت: تلاش کن، اما نباید از گذشته خالی باشی، زیرا آنچه که بودهای همیشه بوده و ناپدید نشده است. همچنین بصری چنین گفت: ای ولی امر، بر تو است که به تنهایی عمل کنی، سپس نزد علمای عارف بروی، تا آنان تو را در رسیدن به تفرد و نشستن در جای امن راهنمایی کنند.
هوش مصنوعی: از شیخ بوالحسن سیروانی پرسیدند که تصوف چیست؟ او گفت: تصوف یعنی تنها بودن و یکدل بودن، و اینکه با دیگران زندگی را مشترک نکردن.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام، قدس الله روحه، میفرماید: توحید تنها بر پایۀ اصول اساسی ثابت میشود. هیچچیزی نمیتواند توحید را شکل دهد جز یادآوری آن اصول بنیادی. آگاهی از عمق توحید، که میگوید "الله بود و هیچچیزی غیر از او نبود"، بخش اساسی رشد و شناخت است. در حقیقت، دانش و آگاهی از این اصول، اصل همۀ هدایت است. این آگاهی از ازل وجود دارد و هنوز هم برای تو حجتی است. صوفی به جایگاهی رسیده که نشان از دریا دارد. اگر به دریا رسیدی، به آنچه دریافتهای بپرداز. جنید از توحید پرسید و توضیح داد که معنای آن درهمتنیدگی مفاهیم و علوم است و خداوند همانطور که هست، باقیست. او همچنین اشاره کرد که توحید یعنی محو آثار خاصیت بشریت و خالص شدن به الهیت. در واقع، وحدانیّت به معنای باقیماندن حقیقت و نابودی هر چیزی غیر از آن است.
هوش مصنوعی: حلاج در خصوص توحید سوال شد و پاسخ داد که قدیم بودن به معنای آزاد بودن از حدوث است. شیخ الاسلام نیز فرمود: توحید به معنای نفی حدوث و برپایی ازلیت است. او اضافه کرد که توحید به معنای تنزیه خداوند از حدوث است و انواع توحید را به سه دسته تقسیم کرد: توحید شهادت که به معنای فردیت سازنده است، توحید معامله که به معنای کنار گذاشتن اسباب میباشد، و توحید اسرار که به معنای تجرد از قدم است.
هوش مصنوعی: توحید در اذعان: کسی که به طاغوت کافر باشد. توحید در تعامل: اوست که مالکیت همه چیز به دست اوست. توحید در یاد و مشاهده: و هنگامی که تیر انداختهای، تو تیر نینداختهای. توحید خاص: هیچکس جز او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ثابت کردن حقایق درباره توحید، دشوارتر از اثبات نادانستهها و چیزهای ناشناخته است. این جمله ساده به نظر میرسد، اما پیدا کردن آن کار آسانی نیست.
هوش مصنوعی: یافتن و درک توحید آسان است، اما بیان آن دشوار. توحید به واحد وابسته است و نه به کسی که توحد دارد. اشارات در عالم بالا درونی است و نامها و صفات در ذات خداوند جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: توحید خود دلیل و سبب است، اما وحدت دلیل نیست. وقوع حوادث در زمان توحید، به معنای تجلی علم و معرفت در سلطنت است، و جز این یک نگرش دیگر وجود ندارد، همه چیز بهانهای است. کسی که غرق در توحید است، باید کاملاً موحد باشد. هرکس که خواهان ازل و آغاز است، باید وفای خود را در ابتدا جستجو کند. اشاره به توحید، در واقع کفر است، و عدم پذیرش توحید نوعی انکار است. تصحیح توحید بدون توحید، خود انکار توحید است.
هوش مصنوعی: حفص میگوید: توحید به معنای جدا کردن خود از خداوند است. توحید خاص به معنای دستیابی به یک حقیقت ویژه است و توحید خاص خاص، به معنای سوال کردن در راستای دستیابی به آن حقیقت بدون هیچ گونه ارتباط یا اتصال است.
هوش مصنوعی: یعقوب سوسی میگوید: هر کسی که درباره توحید به زحمت و به گونهای تصنعی صحبت کند، در حقیقت مشرک است. توحید چیست؟ توحید یعنی اینکه نه میتوان آن را با کلمات بیان کرد، نه با مثالها و نه با توصیفاتی که به ذهن میآید. بلکه توحید همیشه بوده و همیشه خواهد بود.
هوش مصنوعی: معیار حقیقی بودن توحید وابسته به عقل نیست و خود توحید نیز از هر گونه نقصان به دور است. موجودات حادث و پیشین به نوعی در هم تنیدهاند، اما اصل ازلی در موجودات حادث نشاندهندهی میراثی پاک است. قانونی که تمامی آن به رهایی از تهدیدات اشاره دارد، و حقیقت تمام آن در راستای تصحیح توحید قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: توحید عام به معنای یگانگی خداوند است و صوفیان خود را جزئی از این یگانگی میدانند. اما توحید خاص به حکمت و دانش او مربوط میشود و ناپدید شدن انسان در علم و رحمت او را نشان میدهد. در این حالت، فناء به معنای از دست دادن خود در نیابت او است. توحید حقیقی، شناختی عمیق و واقعی از یگانگی خداست و نه تنها دانشی سطحی و نمادین. مردم در این زمینه به نکات مختلف اشاره میکنند و از شک و تردیدها فرار میکنند، در حالی که به جستجوی هدفهای بلند و پاک ادامه میدهند و از تلاشهای خود راضی هستند.
هوش مصنوعی: او که میگوید با اعتقاد به یکتایی، از خود رها شده است. او که معتقد بود به یکتایی رسیده، از خود فاصله گرفته است. او که فکر میکرد دیگران او را میبینند، از خودش جدا شد. او که پنداشت به دیگران ملحق شده، از خود دور شد، زیرا حقیقت او در این است. تو که در جستجوی چیزی هستی؟ او به تو نگفت که عشق چه معنایی دارد؟ تو چه میگویی؟ که او یگانه و بیهمتاست در بیان. تو که گفتمانی داری، چه میکنی؟ و پس از حق چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: پس یک حقیقت چیست؟ آیا حقیقتی وجود ندارد؟ پیش از هر چیز، او یکی بوده و به هیچ چیز تقسیم نشده است. هر چیز دیگری جز خدا باطل است. هیچ کس نگفت که "او یکی است"، مگر همان یکی که گفت "او یکی است". آن واحد چه بود؟ تو از عدد واحد میسازی، در حالی که باید از "احد" آغاز کرد. تو میگویی که چیزی جز یک وجود ندارد که معدود باشد، و چیزی نیست که محدود باشد. همه چیز اوست و او شاهد و مشهود است. در رسم و ظاهر حقیقتی وجود دارد، اما در باطن حقیقت نیست. آب و گل وجود دارند، اما آنها هم حقیقت نیستند. در عدد ممکن است وجود داشته باشند، اما حقیقتی وارد نیست. قیمت و ارزش در برابر دیو وجود دارد، اما در برابر حقیقت نیست. وجود از نطفه و ارتباط است، اما در نظر تحقیقی، ازلی نیست. اگر دو وجود حقیقت داشت، به تعداد بینهایت وجود میداشت. وحدت عدد وجود را تباه میکند و فردانیت هیچ محدودیتی ندارد. حقیقت رسوم را میزداید و وجود او در حقیقت هیچگاه باقی نمیماند. از حقیقت، دهنی وجود ندارد که از دهن بشنود، بلکه روح از روح میشنود و این یک بهانه است. حقیقت از حقیقت میشنود و از حقیقت حرازی ندارد. به حق، جز از حق نمیگوید. اما بهانهای برای ساختن مکان وجود دارد؛ ای من غلام آن مکان!
هوش مصنوعی: هر که درباره توحید سخن بگوید، در واقع به توحید تو اشاره نکرده است! یگانه بودن باعث دو گانگی میشود. جان انسان در توحید با شرک آمیخته است. کلام و دل در بیفایده بودن به سر میبرد. وجود نابود شده با وجود موجود است. در توحید، حروف، پردهای هستند. رسوم، از دانستهها و حقایق، نایب نیستند و بلکه خود علت در دانستهها هستند. از جوهر توحید جز با علت نمیتوان سخن گفت. آنچه گفته میشود، در دیدار حقیقت است و حقایق در سخن و علم آن نیست. حقیقت اوست و بیان او نیست. زبان در آنجا هیچ است و عبارت از آن شرمنده است. آن نور از آنجا میآید و به دست نمیآید. بدیهی بودن صورتها ناگهان نمیپذیرد. تا هنگامی که اولیت در دریا وجود غرق نشود، همه چیز جز خداوند باطل است.
هوش مصنوعی: مصطفی نوفاله بیان میکند که باطل نمیتواند به تعداد صد و بیست و چهار هزار پیامبر اشاره کند، زیرا آن چیز دیگری است. او اشاره میکند که حقیقت وجود در توحید ازل آشکار است و چیزی جز حقیقت قابل دیدن نیست. این محقق که او به آن اشاره میکند، به یک حقیقت واحد اشاره دارد. تمامی مشاهدات او از نور قلب عارف ناشی میشود و این نور به او کمک میکند تا چیزهایی را ببیند که فراتر از دید انسان معمولی است. این نور مانند حجاب از دیگر دیدها جدا میکند و تنها حقیقت را باقی میگذارد. این نور عظیم تا حدی قوی است که جهان در آن گم میشود و حقیقت خود را نشان میدهد. مشاهده این حقیقت نیازمند یک دید عمیق و فراتر از دانش فرسوده موجود است، و این نوع دید باعث به وجود آمدن حیات میشود. در این حالت، حقیقت به شخص اعطا میشود و او صورت واقعی و عمیق نور را در خود مییابد تا تمام چیزهای اضافی از او دور شوند و محو گردند.
هوش مصنوعی: توحید یادآور وجود خداوند و ارتباط آن با مخلوقات است. حقیقت تمام مسائل در این مورد به خداوند وابسته است، اما این امر توسط مخلوقات درک میشود، در حالی که خود مخلوقات در شناخت این حقیقت ناتوانند. شناخت این حقیقت میتواند دلیل بسیاری از امور باشد، اما خود توحید در عین حال به محو این شناخت میانجامد. در زمانی که موجودی وجود نداشته باشد، حقایق دگرگون میشوند و وجود حقیقت به گونهای است که میتواند حتی در بزرگترین عمیقترین آبها غرق شود. چنانکه تجلی اعظم به آب و خاک میگوید، ذات وجود تو چه بود؟ صفات خداوند به تدریج از خود او کم میشود تا انسان به بیهویتی برسد و از خود بیخبر شود. این بیخبری به حدی میرسد که نمیتواند خود را تحمل کند و دچار ناراحتی میشود مگر در شرایطی غیر واقعی و دروغین.
هوش مصنوعی: تن عاریتی و احساس غربت، ویژگیهای نفسانی تو را به تکهتکه میسازد، در حالی که صفات روحانی و ویژگیهای قدسی پس از شستشو با آب قدس، به تو عطا میشود. خداوند هر آنچه را بخواهد محو میسازد و هر آنچه را که بخواهد ثابت میکند.
هوش مصنوعی: آنها به گونهای شدند که پیش از آن که به وجود بیایند، هیچگونه نشان یا شکل خاصی نداشتند. آنها با دیگران آمیخته شدند، اما به گونهای که واقعیت را به طور صحیح نشان ندادند. در تلبیس، به نوعی به حالت فرسوده درآمدند، اما همچنان همانگونه هستند که در ابتدا بودند. از آنچه به آن افزوده میشود، کم میشود و در نهایت همان چیزی باقی میماند که در ابتدا وجود داشت. در این بین، گفته شده است که "من او را میشنوم..." همچنین به یاد داریم که سنگریزهها را تو تو نریختی، بلکه خداوند آن را پرتاب کرد، اوست که در ابتدا و انتها، آشکار و پنهان است.
هوش مصنوعی: توحید به پنج شکل مختلف بیان میشود: نخست، علم توحید که سبب رشد مریدان میشود و خود به معنی واقعیت توحید در تفکیک است. دوم، اشاره به وجود توحید که از آن فاصله گرفته شده است. سوم، تصحیح توحید که بدون درک کامل توحید، محدودیت توحید را در پی خواهد داشت. چهارم، علم بدون واقعیت بیمعناست و واقعیت بدون وجود اتهامی نابجاست. پنجم، وجودی که بدون فنا باشد، بیمعناست و تنها کسی که در توحید خود فنا میشود، میتواند از بار سنگین این موضوع رهایی یابد؛ و در نهایت، درک توحید در خود توحید مستلزم کار و تلاش است.
هوش مصنوعی: ای یکتای بینظیر، تو هیچ مشابهی نداری و هیچ کس نمیتواند به وحدت حقیقی تو پی ببرد. تو همان یگانهای و تنها یکی که در دنیا وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسانی که به توحید اتهام میزنند، از هر دلیلی که استفاده میکنند، در واقع به انکار توحید پرداختهاند.
هوش مصنوعی: توحید من به درستی بیانگر یگانگی خداوند است، اما گاهی به خاطر برخی موانع، این یگانگی به درستی درک نمیشود و بشر از مسیر حقیقی آن دور میافتد.
هوش مصنوعی: اعتقاد به یگانگی خداوند به درستی شکل میگیرد و با حادثهها و تجربیات مختلف پیوند میخورد و به شناختی پایدار و همیشگی منجر میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و ارزش چیزهایی که در طبیعت وجود دارند اشاره شده است. یکی از آنها دریا است که به عنوان منبعی وسیع و عمیق از آب توصیف شده و دیگری خورشید است که نور و روشنیاش باعث میشود هر چیزی در جهان زیباتر به نظر برسد. به نوعی، این تصویرها نشاندهنده عظمت و تأثیرگذاری عناصر طبیعی بر زیبایی و ارزش اشیای دیگر هستند.
هوش مصنوعی: شخصیت خدا واحد و یکتا است و هر کس که این حقیقت را انکار کند، در حقیقت از درک آن ناتوان است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بحث توحید و یگانگی خداوند اشاره دارد و میگوید که بیان توحید به گونهای است که در آن هیچ ویژگی و صفتی نمیتواند به درستی او را توصیف کند، زیرا او یگانه و منحصر به فرد است. هر آنچه ما درباره او بگوییم ناقص و نادرست است و در واقع تنها اوست که میتواند حقیقت وجود خود را نمایان کند.
هوش مصنوعی: توحید، یکی است و وصف من برای آن، هیچکس نتوانسته به درستی آن را بیان کند.
هوش مصنوعی: شهادت و نشانهها از درک و مشاهدهی تو ناتوانند و نمیتوانند به خوبی حقایق را بیان کنند.
هوش مصنوعی: در جلوهگریات، همچون یک حقیقت یگانه، به صورت یکتایی نمایان میگردی.
هوش مصنوعی: همه چیز جز ذات خداوند فانی و نابود شدنی است. هر که بر روی زمین است، از بین میرود و فقط چهره پروردگار باقی میماند. پس بعد از حق، جز گمراهی چیست؟ و بگو که حق آمد و باطل نابود شد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: جنید گفت که برخی از مردم تصور میکنند من شاگرد سری سقطی هستم، اما من شاگرد محمدعلی قصاب هستم. از او پرسیدم تصوف چیست؟ او پاسخ داد که نمیداند. اما گفت خصلتی کریم وجود دارد که در زمانهای نیکو خود را نمایان میکند. او گفت که انصافاً شخصی نیکو و دارای ویژگیهای خوب است. در ابتدا گفت نمیداند، اما سپس تأکید کرد که آن خصلت کریم است که در زمانهای شریف ظاهر میشود، و این از مردی کریم میان قومهای نیکو است. و خداوند متعال میداند که آن خصلت چیست.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: زمانی که حق با یکی از بندگان خود که در نزد او محبوب است، خالصانه برخورد کند، کلمهای محترمانه و ارزشمند از زبان شریف او در زمانی مناسب و مکان والایی به او عطا میکند، در میان قوم با کرامت.
هوش مصنوعی: «الکلمة الکریمة» به معنای سخنی است که به دور از نیاز و درخواست بیان شده و با زیبایی و صفا آراسته شده است. این سخن از حقیقتی متعالی نشأت میگیرد و به دلهای تشنه و روحهای خسته آرامش و تغذیه میبخشد. این سخنان به راحتی قابل شنیدن هستند و برای آنهایی که در جستجوی رهایی هستند، میتوانند به مانند نیکوترین شراب برای تشنگان و دارویی برای خستگان عمل کنند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، میتوانی وارد دنیای احساسات شوی.
هوش مصنوعی: بسیار زیبا، اما خروج از این موضوع دشوار است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: خداوند میداند این مخلوق چه زمانی خواهد بود. او گفت: روزی بوعبدالله با کو شیرازی صحبت کرد و بوطیب فرخان نیز در مورد محمد بن فرخان بن روز به السامری گفت که جنید اظهار داشته است: نقصان وجد، آسیبی به علم نمیزند چرا که فضیلت علم از فضیلت وجد بیشتر است. امام نیز برای خود شعری خواند.
هوش مصنوعی: حضور عشق پس از دستیابی به حقیقت، تنها دروغی بیش نیست و یادآوری بدون درک واقعی، به فراموشی میانجامد.
هوش مصنوعی: قدرت و علم من ممکن است شما را تحت تأثیر قرار دهد، پس علم و تواناییهای خود را به نمایش بگذارید، زیرا دانش من در مقایسه با شما، چیز چندانی نیست.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که این دانش، مربوط به این موضوع است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.