گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

و اخوه ابوالقاسم، محمد و جعفر ابنا احمد بن محمد المقری و بوعبداللّه صحبت کرده بود با یوسف حسین رازی وعبداللّه خراز رازی و مظفر کرمان شاهی و رویم و حریری وابن عطا٭ ووی از فتی مشایخ بود و سخی‌تر ایشان، و نیکو خلق‌تر و بلند همت و ورع، در سنه ست و ستین و ثلثمائه برفته از دنیا. و اما بوالقاسم از اجلهٔ مشایخ خراسان بود، یگانه «مشایخ» در وقت خود، و طریقت نیکو و عالی حال و شریف همت. شیخ سلمی گوید: که کسی ندیده‌ام از مشایخ در سمت و وقار او، و نشست وی صحبت کرده بود بابوالعباس عطا و جریری٭ و ابن سعدان و بوبکر ممشاذ و بوعلی رودباری٭ و در سنه ثمان و سبعین و ثلثمائه برفته از دنیا به نشاپور و حدیث داشت.

با منصور صابونی گوید: کی از بوعبداللّه مقری شنودم که گفت: الفقیر الصادق الذی یملک کل شییء و لا یملکه شیء و سلمی گوید: که از شیخ بوالقاسم مقری رازی شنودم که گفت: الفتوة رویة فضل الناس بنقصانک. وهم وی گفت: الحریة موافقة الاخوان فیماهم فیه، ما لم یکن خلافاً للعلم، و هم وی گفت: التصوف استقامة الاحوال مع الحق. و بوعلی صفار رازی گوید: کی بوعبداللّه مقری گفت برادر بوالقاسم: من تعزر عن خدمة اخوانه اورثه اللّه ذلالا انفکاک له منه ابداً هر که او خدمت از یاران و برادران خویش دریغ دارد او را اذلی دهند که هرگز از آن بنرهد بوالفرج ورثانی گوید: که بوعبداللّه مقری گفت: ما اقبل احد منی حدیثاً الا رأیت له منة علی لا یمکنی الفیام بواجبها ابداً.