بخش ۱۴۹ - و من طبقه الخامسه ابومحمد جعفر بن محمد بن نصیر الخلدی الخواص
بغدادیست و خلد محلتی است ببغداد، وی حصیر باف بود شاگرد جنید و ابراهیم خواص، و با نوری و رویم و سمنون و جریری صحبت کرده و جز ازیشان از مشایخ وقت،و عالم بوده بعلوم این طایفه، و صاحب جمع کتب و تاریخ و حکایات بوده و جمع کردن سیرت مشایخ. او گفته: که دویست دیوان دارم ازان مشایخ، و دوهزار بیش شناسم ازین طایفه. وی گفت: که عجایب عراق سه چیز است: شطح شبلی، و نکتهٔ مرتعش، و حکایت من، پیر شیخ بوالعباس نهاوندی ایذ ببغداد برفته در ثمان و اربعین و ثلثمائه، و گوروی بشو نیزیه است نزدیک گور سری سقطی و جنید٭ و حدیث داشت بسیار.
شیخ الاسلام گفت: که من یک تن دیدم که ویرا دیده بود، و از وی حدیث داشت قاضی بامنصور هروی ببغداد دیده بود و آن حدیث ما را سماعت. وی گفت: الفتوة احتقار النفس و تعظیم حرمة المسلمین. وی گفت مردی را: کن شریف الهمة فان الهمم تبلغ بالرجل لاالمجاهدات.
شیخ الاسلام گفت: که از جعفر خلدی پرسیدند که عارفان کیانند؟ گفت: هم ما هم ولو کانوا هم هم ماکانوا هم: ایشان نه ایشانند ازیشان ایشانند: ایشان نه ایشانند. شیخ الاسلام گفت: که معتز گفت فرامن: که صوفی نبود، اربود نه صوفی بود. و آن چنانست که وی گفت، و آن نه بطاقت وی بود، ندانم که وی از که شنیده بود؟ که وی گفت، و آن بطاقت وی بود، ندانم که ی از که شنیده بود؟ شیخ الاسلام گفت: سبحان اللّه! شگفتر از این که دید در جهان؟ نیست در هست نهان، شخص در پیرهن روان. ومیگویند کی او نه آن کالبد در دل گم، و دل در جان، و گمست جان دران، و گمست جان دران، که زنده بآنست جاویدان. آن جان که زنده بآنست او آن، زبان چون عبارت کند از چیزی که آن ناید در زبان. و جان اشارت چون کند فرا چیزی که اشارت فازان نتوان. و نشان دادن چون توان از چیزی که آن بینشان. قومی در دو جهان پادشاه جهان باسم درویشان، و میگویند که ایشان نه ایشان. از ایشان نه ایشانند، پس که اندایشان؟ و از ایشان ایشانند پس دلیل چیست و نشان؟ از انکار منکر چه آید که آب روشنست ازیشان. جنج از کوری در ویران، و هزار دستان نه از بیدولتی در بوستان.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: بغدادی، حصیر باف و شاگرد جنید و ابراهیم خواص، از مشایخ برجستهای است که در بغداد زندگی میکرده است. او به علوم طایفه صوفی و حکایاتی از مشایخ آن زمان پرداخته و دیوانهای بسیاری از آنان را جمعآوری کرده است. از جمله عجایب عراق که او یادآور میشود، شطحیات شبلی و نکتهی مرتعش و حکایتهای شیخ بوالعباس نهاوندی است.
وی همچنین به گفتگوهایی درباره عارفان اشاره میکند و معتقد است که عارفان نه فقط کسانی هستند که outwardly صوفی به نظر میرسند، بلکه حالتهای درونی و همتشان نیز اهمیت دارد. شیخ الاسلام به عقاید و سخنان جعفر خلدی اشاره میکند و اینکه معرفتی نسبت به شناخت عارفان و صفات آنها وجود دارد.
این متن، نکات عمیق فلسفی و عرفانی را مطرح میکند و به نابههایی از وجود و حقیقت درونی انسانها میپردازد. به بیان دیگر، انسانها در حقیقت و باطن خود متفاوت از آنچه در ظاهر نشان میدهند هستند و این که شناخت واقعی انسانها به این عمق معانی بستگی دارد.
هوش مصنوعی: این فرد اهل بغداد است و در بغداد به بافتن حصیر مشغول بوده است. او شاگرد جنید و ابراهیم خواص بوده و با شخصیتهای معروفی چون نوری، روییم، سمنون و جریری گفتگوهایی داشته است. او از علمای زمان خود به شمار میرفته و در زمینه علوم مربوط به این طایفه دانش زیادی کسب کرده است. او همچنین مؤلف کتابها و تاریخها و حکایتهای متعدد بوده و به جمعآوری زندگینامه مشایخ پرداخته است. او در این باره میگوید که دویست دیوان از مشایخ دارد و بیش از دو هزار نفر از این طایفه را میشناسد. او همچنین اشاره میکند که شگفتیهای عراق سه چیز است: شطح شبلی، نکتهٔ مرتعش و حکایت خود او. پیر شیخ بوالعباس نهاوندی در سال 348 هجری به بغداد رفته و در نزدیک قبرهای سری سقطی و جنید، گور او نیز قرار دارد و او داستانهای بسیار مطرح کرده است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که شخصی را دیده است که با کسی صحبت کرده و از وی حدیثی را نقل کرده است. آن شخص به قاضی منصور هروی در بغداد اشاره کرده و حدیث را از او شنیده است. در این حدیث گفته شده که جوانمردی به معنای احترام به خود و ارزش قائل شدن برای مسلمانان است. همچنین به فردی توصیه شده که با نَفَس بلند و عزتنفس باشد، زیرا اراده قوی انسان را به مقصد میرساند، نه تنها از طریق تلاشهای بیهدف.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام میگوید: از جعفر خلدی پرسیدند عارفان کی هستند؟ او پاسخ داد: ما هستیم و اگر چه کسی دیگر هم باشد. به این معنا که آنها دیگران نیستند و خودشان هستند. شیخ الاسلام افزود که معتز به بیان خود گفت: کسی که صوفی نیست، در واقع صوفی بوده و او تنها به خاطر درک عمیقش این صحبتها را کرده است. این سخنان اگرچه عمیقاند اما نمیدانم از چه کسی آموخته است. سپس شیخ الاسلام گفت: سبحان الله! در جهان چیزی شگفتتر از این نیست که در وجود انسانها درونشان پنهان است. آنها بر روی ظاهری آرام زندگی میکنند در حالی که دلها و روحهایشان در جستجوی حقیقت و وجودی عمیقترند. این روحی که زنده است در حقیقت، وقتی بخواهد از چیزهای عمیق و غیرقابل بیان بگوید، کلام نمیتواند آن را بیان کند. و وقتی به حقیقت اشاره میکند، این اشاره فراتر از کلمات است. گروهای انسانی در دو جهان به نام درویشان زندگی میکنند و میگویند آنها خودشان نیستند. با این حال اگر آنها خودشان نباشند، پس چه کسانی هستند؟ از آنها چه چیزی به دست میآید، در حالی که نور حقیقت از آنها ناشی میشود؟ این موضوع اشاره به جنجال و سردرگمی دارد که در واقع بر اثر فقدان قدرت و ابزار در جامعه ایجاد میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.