بخش ۱۲۴ - من المتقدمین من طبقة الثانیه ابوجعفر حفار
من اصحاب الجنید٭ و کان قریب السن منه و کان الناس یعدونه من اقران الجنید و کان یعد نفسه من اصحابه کذی وجدت فی التاریخ.
شیخ الاسلام گفت: کی جنید گوید: کی بجوانی در بغداد میگشتم در ویرانهٔ شدم، شیخ بوجعفر حفار بغدادی را دیدم، رنجه شدم که او نشایست و کراهیت بوی رسید. کی چرا آمدم؟ در خجلی گفتم: ای شیخ! سخن بگوی تا باز گردم گفت: چه گویم؟ گفتم: راه باو چونست؟ گفت: بشارت ترا اراونه جویاء تو ایذ، نه تو جویاء راه او ایذ ار او ترا نمیبایدی، تو راه باو نمیپرسید شیخ الاسلام گفت، که بوجعفر شومانی گوید ازین طایفه است گفت صدیقک من خذرک الذنوب و رفیقک من بصرک العیوب، و اخوک من سایرک الی علام الغیوب
شیخ الاسلام گفت: که بوجعفر صیدلانی استاد بوالحسن صایغ دینوری بود و وی بغدادیست از اقران بوالعباس عطا و بمکه بود مجاور سالها و بمصر برفته، و گوروی بر پهلوی گور بوبکر زقاق مصری است، صحبت کرده با بوسعید خراز استاد ابن الاعرابی .
شیخ الاسلام گفت: که بوالحسن صایغ٭ گوید: که استاد من گفت: کی بوجعفر صیدلانی: کی با اول ایام ارادت من مصطفی بخواب دیدم نشسته در صدر، و جمعی مشایخ ازین طایفه گرد برگرد او. مصطفی برنگرست در آسمان باز کشاند و فرشته فرود آمد طشت و ابریق دردست پیش یک یک مینهاد، دست میشستند، چون فرا من رسید گفت برگیریت که او نه ازینان است ابریق دار گفت: او نه ازیشانست، طشت برداشت و برفت. من گفتم : یا رسول اللّه! من نه ازیشانم، اما دانی که من ایشان را دوست دارم. مصطفی گفت: کسی که اینان دوست دارد ازینانست طشت باز آوردند، تا من دست بشستم. مصطفی مینگرست درمن، و میخندید گفت: که ما را دوست داری با مائی.
بوجعفر گوید: که آن وقت صحبت من نه باین قوم بود المرء مع من احب ابرهیم ادهم٭ گوید: کی شب بخواب دید فرشتهٔ و طوماری در دست که چیزی مینوشت، ویرا گفتم این چیست؟ و چه مینویسی؟ گفت: نام دوستان او. گفتم: نام من بنوشتهٔ؟ «گفت نه، گفتم» که من نه ازیشانم نه دوست اوم اما دوست دوستان اوم، ایشانرا دوست دارم. درین بودیم فرشتهٔ در رسید گفت: طومار بار سر بر نام وی فرا پیش و سر همه بنویس، که دوست دوستان من دوست من ایذ
بوالعباس عطا٭ گوید: ار نتوانی که دست درو زنی، دست در دوستان او زن، ار درشان نرسی بدرجه، ترا شفیع باشند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دربارهٔ تاریخ و زندگی یکی از شخصیتهای برجسته عرفان اسلامی به نام بوجعفر صیدلانی و روابط او با دیگر بزرگترین عرفا و مشایخ زمانش است. راوی، شیخ الاسلام، به خاطرات خود از ملاقات با بوجعفر در بغداد اشاره میکند. او از بوجعفر به عنوان یکی از نزدیکان جنید و از کسانی که در حوزهٔ عرفان و تصوف فعالیت داشتند یاد میکند. بوجعفر به عنوان استاد و راهنما به دیگر عرفا، مانند بوالحسن صایغ دینوری، تاثیرگذار بوده است.
متن همچنین به خوابهای بوجعفر و رابطهاش با پیامبر اسلام (مصطفی) و برخی آموزههای عرفانی اشاره دارد. بر اساس این خوابها، بین دوستداران اهل معرفت و کسانی که در زمرهٔ عرفا قرار دارند ارتباطی معنوی وجود دارد. در نهایت، نصیحتهایی را از برخی مشایخ دیگر بیان میکند که به دوستداران این طایفه توصیه میکنند در صورت عدم دستیابی به مراتب بالای عرفانی، به دوستان آنان نزدیک شوند تا از برکت آنها بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: من از گروه جنید بودم؛ او تقریباً همسن من بود و مردم او را از همپیمانان جنید میدانستند. او نیز خود را از دوستان جنید به شمار میآورد، همانطور که در تاریخ نوشته شده است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کردند که جنید گفت: در جوانی در بغداد در حال گشت و گذار بودم و به یک ویرانه رسیدم. در آنجا شیخ بوجعفر حفار بغدادی را دیدم و از بوی بد او ناراحت شدم. از خودم پرسیدم که چرا به آنجا آمدهام؟ با خجالت به او گفتم: ای شیخ! کمی صحبت کن تا برگردم. او پرسید: چه چیزی را بگویم؟ من پاسخ دادم: چطور میتوانم به او (خدا) برسم؟ او گفت: بشارت را به تو میدهم؛ تو جویای راه او هستی، اما او به تو نیازی ندارد. بنابراین، تو نباید از او راهی بپرسی. شیخ الاسلام گفت که بوجعفر شومانی از این طایفه است و او گفت: دوست من عذر گناهان تو و همراه توست تا به علام الغیوب (علم غیب) برسید.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که بوجعفر صیدلانی، استاد بوالحسن صایغ دینوری بود و او بغدادی است و همعصر بوالعباس عطا به شمار میرود. او سالها در مکه اقامت داشته و به مصر سفر کرده است. قبر او در کنار قبر بوبکر زقاق مصری قرار دارد. او با بوسعید خراز، استاد ابن الاعرابی، صحبت کرده است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام نقل کرد که بوالحسن صایغ از استادش روایت کرده است: در یکی از روزها، بوجعفر صیدلانی گفت: در آغاز راه ارادتم به مصطفی، در خواب دیدم که او بر نشسته است و جمعی از مشایخ اطرافش حضور دارند. مصطفی به آسمان نگریست و فرشتهای نازل شد و طشتی و ابریقی را در دست داشت و یکی یکی پیش هر شخصی میگذاشت تا دستشان را بشویند. وقتی نوبت من رسید، فرشته گفت که او از این افراد نیست. من گفتم: ای رسول خدا! من از آنها نیستم، ولی میدانید که من آنها را دوست دارم. مصطفی گفت: کسی که این افراد را دوست دارد، از آنهاست. سپس طشتی به من دادند تا دستم را بشویم. مصطفی به من نگاه میکرد و میخندید و گفت: آیا ما را نیز دوست داری؟
هوش مصنوعی: بوجعفر میگوید: در آن زمان صحبت من با این عده نبود. ابراهیم ادهم میگوید: شب را خواب دیدم که فرشتهای با طوماری در دست داشت و چیزی مینوشت. از او پرسیدم که این چیست و چه مینویسی؟ او پاسخ داد: نام دوستان او. گفتم: آیا نام من در این طومار نوشته شده است؟ او گفت: نه. من گفتم: چون من نه از آنها هستم و نه دوست او، اما دوستان او را دوست دارم. در همین حال، فرشتهای نزدیک آمد و گفت: طومار را بالای سر ببر و نام او را بنویس، زیرا دوست دوستان من، دوست من است.
هوش مصنوعی: بوالعباس عطا میگوید: اگر نتوانی به او نزدیک شوی، به دوستانش نزدیک شو. اگر به مقام او نرسی، دوستانش میتوانند برای تو شفاعت کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.