گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: الهی این چه بتر (بدتر) روزیست؟ ترسم که مرا از تو جز حسرت نه روزی است خدایا می لرزم از آنکه نه ارزم چه سازم جز آنکه میسوزم تا از این افتادگی برخیزم! خداوندا از بخت خود چون پرهیزم و از بودنی کجا گریزم؟ و تا چاره را چه آمیزم؟ و در هامون کجا گریزم؟ کریما دل من کان حسرت است و تن من مایه درد و غم نیارم گفت که این همه چرا بهره من؟ نه دست رسد مرا به معدن چاره من!

مرا تا باشد این درد نهانی

تو را جویم که درمانم تو دانی