گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت را اتفاق افتاد که بر خرما بنی شد سیخی به شکمش در شد که تا به سینه بردرید! به خویشتن نگریست و گفت حمد خدا را که نمودم تا تو را به کام خویش دیدم و بر تو نصرت یافتم

رحمت خدای بر آن جوانمردان باد که کمر مجاهدت بر میان بستند و در میدان بندگی در صف خدمت بایستادند و قدم بر کل مراد خود نهادند و با خلق خدا به صلح و سازش ساختند و با نفس خود به جنگ برخاستند و به زبان حال گفتند:

با خود ز پی تو جنگ ها دارم من

صد گونه ز عشق رنگها دارم من

در عشق تو از ملامت بی خبران

بر جان و جگر خدنگها دارم من