پیر طریقت گوید: الهی به قدر تو نادانم و سزای تو را ناتوانم در بیچارگی خود سرگردانم و روزبروز بر زیانم چون منی چون بود چنانم و از نگرستن در تاریکی به فغانم که بر هیچ چیز هست ماندانند ندانم چشم بر روزی دارم که تو بمانی و من نمانم، چون من کیست که آن روز به بینم ور به بینم فدائی آنم
خداوندا همچون یتیم بی پدر گریانم در مانده در دست خصمانم خسته گناهم و از خویشتن بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگارانم خداوندا فریادرس که از ناکسی خود بفریادم
دریغا که روزگار بر باد دادیم و شکر نعمت ولی نگذاردیم دریغا که قدر عمر خویشتن نشناختیم و از کار دنیا به اطاعت مولی نپرداختیم دریغا که عمر عزیز به سر آمد و روزگار بگذشت و تبعات آن بماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.