خبر را در مسامرت جوار نیست و سمر در مکاشف بکار نیست با دوست سخن گفتن فرط وفاست و وحشت از راه روفتن شرط صفاست گه حکایت اشتیاق دراز و گه شکایت فراق آغاز کند و گه سرکشی و ناز کند بار مشاهده به قوت تربیت مسامرت تواند کشید و شربت قربت بر سماع نوش باش معشوق توان چشیدن و در آنحال که مرد به صفت خویش قائم است مسامر از مشاهده محجوب آید در بدایت مرد عیان باشد و راز نهان و در نهایت راز عیان باشد و مرد نهان
مرا بی من چنین عشق تو کردا
نه من خود گشته ام همچین بعمدا
چو من پیدا بدم بد راز پنهان
نهان گشتم کنون و راز پیدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.