الهی این بوده و هست و بودنی، من بقدر شأن تونادانم و سزای تو را نتوانم در بیچارگی خود گردانم، روز بروز برزیانم، چون منی چون بود از نگریستن، در تاریکی بفغانم که خود بر هیچ چیز هست ماندنم ندانم، چشم بر روی دارم که تو مانی و من نمانم، چون من کیست اگر آن روز ببینم اگر به بینم بجان فدای آنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به حقارت و ناتوانی خود در برابر الهی میپردازد و بیان میکند که نمیتواند به درستی مقام الهی را درک کند. او هر روز احساس رنج و عذاب میکند و در تاریکی به دنبال نور و حقیقت است. به این ترتیب، او در مییابد که همه چیز فناپذیر است و تنها خداوند باقی میماند. در نهایت، او اشتیاق عمیق خود را به دیدار الهی ابراز میکند و حاضر است جان خود را فدای آن کند.
هوش مصنوعی: خدایا، تو هستی و همیشه بودهای، اما من نمیتوانم به اندازه شأن تو درک کنم و شایستگیهای تو را در ناتوانی خودم بیان کنم. هر روز بیشتر درگیر مشکلات میشوم و از دیدن خودم در تاریکی فریاد میزنم، چون نمیدانم که چگونه بر چیزی پایدار بمانم. فقط به تو نگاه میکنم، چون تو هستی و من نیستم. اگر روزی تو را ببینم، جانم را فدای تو میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.