گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

الهی ای سزای کرم و ای نوازنده عالم، نه بآخر شادیست نه بایاد تو غم خصمی و شفیعی و گواهی و حکم

الهی تو دوستان را بدشمنان می نمائی، درویشان را غم و اندوه دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، سعادتش بر سر دیوان کنی و بفردوس او را میهمان کنی، مجلسش روضه رضوان کنی، ناخوردن گندم با وی پیمان کنی، و خوردن آن در علم غیب پنهان کنی، آنگه او را زندان کنی و سالها گریان کنی، جباری تو کار جباران کنی، خداوندی تو کار خداوندان کنی، تو عتاب و جنگ همه با دوستان کنی