گنجور

 
عبادی مروزی

بدان که مرد چون صاحب یقین شد همیشه راضی باشد به قضا و متصوفه را هیچ صفت نیکوتر از رضا نیست در همه احوال. چنانکه بر هیچ اعتراض نکنند.پیوسته راضی باشند.

و رضای حق تعالی بدان حاصل آید که به قضای او راضی باشند، «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه».

موسی‑‑در آن وقت که به طور بود گفت الهی کاری در پیش من نه که چون به جای آرم رضاءٍ تو مرا حاصل آید. خطاب آمد که یاموسینتوانی. موسی از هیبت این خطاب به سجود افتادو خطاب آمد که ای موسی رضاءٍ من در رضاءٍ تو بسته است، به قضاء من در همهٔ احوال. هرگه که تو از من راضی باشی من از تو راضی باشم، و اگر در همه عمر خاطری از سر اعتراض در دل گذر کند حقیقت رضا محجوب گردد.

رویم‑رحمة اللّه علیه‑را پرسیدند از رضا. گفت آنکه اگر هفت طبقه دوزخ بردست راست یکی دارند، او از حق تعالی نخواهد که آن را به چپ برگرداند.

و نیز گفت که رضا آن است که از حق تعالی بهشت نخواهد و از دوزخ نترسد، و نجات نخواهد. رضاآنگه حقیقت گردد که بلامتصل شود، و راضی رنجور نشود.

بزرگان گفته‌اند که رضا پیش از نزول قضا عزم رضایت است. اما رضا بعد از قضا عین رضا است.

جنید‑رحمة اللّه علیه‑را پرسیدند از رضا. گفت ترک اختیار در همه چیزها.

در جملهٔ رضا انواع است:

اولرضا به اسلام، چنانکه گفت: «و رضیت لکم الاسلام دیناً». و دیگر رضا به قصا، چنانکه در تورات آمده است که هر که به قضاءٍ راضی نشود حماقت او را هیچ درمان نیست.

جنید‑رحمة اللّه علیه‑گفته است رضا به قضا آن است که بلا به نعمت انگارد.

و دیگر نوع رضا است از حق تعالی در همهٔ اوقات.

و دیگر نوع راضی بودن به خداوندی پادشاه عالم‑تعالی و تقدس‑که در خبر است که هر بنده که به خداوندی حق تعالی راضی باشد حق تعالی به بندگی او راضی باشد.

و راضی بودن به حق تعالی آن بود که در مقابلهٔ اختیار او اختیاری نیاری، و بیرون از ارادت او هیچ ارادتی نداری.

ابن عطارا پرسیدند از رضا.گفت نظر دل است به اختیاری که حق‑سبحانه و تعالی‑کرده است در ازل، بی‌علت در حق بندگان خود، و ترک اختیار خود در آن مقابلهٔ کسی که بدین صفت شد راه گذر قضا گردد، و هرچه بر وی می‌گذرد هیچ تمییزی و فرقی نکند.

امیر مؤمنان حسین بن علی‑رضی‌اللّه عنهما‑گفت کهابوذر غفاری‑رضی‌اللّه عنه‑می‌گوید، فقر نزدیک من دوست‌تر است از غنا، و یماری دوست‌تر است از صحت.

و گفت نزدیک من چنان است که کسی که اعتماد بر اختیار حق تعالی کرد بدو راضی شود، در مقابلهٔ اختیار او هیچ اختیار خویش پیش نیارد، نه در رنج و نه در راحت.

و این قدم‌گاه عزی عظیم دارد. کسی که اینجارسید جمال رضابدید، چنانکه حقیقتاو است. و هر که ازینجا باز ماند به نامی راضی شد. اما روی رضا ندیده است.

طریق رضا بر متصوفه میسر است و تا مرد بدین طریق در نیاید جمال تصوف نبیند. از آنکه تصوف ترک تکلف است، و آن ترک جز به مدد رضا نیاید. ازآنکه قطع طمع و ترکتکلف به قوت ایمان تواند بود، و جمال ایمانکسی بیند که به قضاءٍ خدای تعالی راضی شد، و کسی که بدو راضی شد عنان احوال خود بدو باز گذاشت تا چنانکه خواهد وی را می‌گرداند.

بوعثمان حیریگفته است چهل سال است تا عنان خود به حق تعالی باز گذاشته‌ام. اگر بجایی نشاندم هیچ کراهیت در دلم نیاید و اگر به چیزی دیگر نقل کند هیچ خشمی در من نیاید. در جمله هیچ اعتراض نکنم، از آنکه در دلم هیچ اعتراضی نمانده است.

مشایخگفته‌اند رضا بزرگترین درجه‌ای است. هر که را به رضا گرامی کردند او را به ترحیب تمامترین و تقریب بزرگترین عزیز گردانیدند.

رابعهرا پرسیدند که بنده راضی کی باشد؟ گفت آنگه که از محنت همچنان شاد که از نعمت.

شبلیپیش جنید‑رحمة اللّه علیه‑گفت: «لاحول و لاقوة الا باللّه». جنید گفت که این گفتار تنگ دلان است، و تنگ‌دلی از دست بگذاشتن رضا بود به قضا.

ابوبکر طاهرگوید که رضا بیرون کردن کراهیت است از دل تا در وی جز شادی نباشد.

عباس بن المطلب‑رضی‌اللّه عنه‑روایت کرد از رسول که هر که طعم ایشان بچشید به خدایی خدا رضا داد.

عمر‑رضی‌اللّه عنه‑نامه‌ای نوشت با ابوموسی اشعری‑رضی‌اللّه عنه‑که همه چیزها در رضاست، اگر توانی راضی باش، والاصبر کن.