ای خسروی که از تف تیغ تو در نبرد
جان عدو فتد چو دل شمع در گداز
هرجا که می روی ظفر اندر رکاب توست
در هیچ منزل از تو نخواهد فتاد باز
دیگر شکی نماند جهان را درین که هست
شاهی تو را حقیقت و خصم تو را مجاز
در ملک وارث پدر و عم تویی از آنک
هست از تو جان عم و پدر در نعیم و ناز
سلطان کسی بود که تو بخشیش تاج و تخت
لشکر کسی کشد که تو سازیش برگ و ساز
همچون نماز پنج سزد نوبت تو زانک
بر خلق طاعت تو فریضه ست چون نماز
بادا بر آستین ظفر تا به روز حشر
بو بکربن محمدبن ایلد گز طراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش حاکمی میپردازد که در نبرد قدرتمند و پیروز است. او اشاره میکند که هیچ دشمنی نمیتواند در برابر او مقاومت کند و هر جا که میرود، پیروزی همراه اوست. شاعر تصمیم میگیرد که این حاکم، وارثی مشروع و حقیقی است و قدرت او در واقعیت محرز است در حالی که دشمنانش به نوعی مجازی هستند. او همچنین به اهمیت و تقدس اطاعت از این حاکم اشاره میکند و آن را همچون نماز واجب میداند. در پایان، شاعر برای حاکم آرزوی پیروزی تا روز قیامت میکند.
هوش مصنوعی: ای شاهی که تیغ تو در میدان جنگ به قدری تند و سوزان است که دشمنان را مانند شمعی در آتش ذوب میکند.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، پیروزی همواره در کنار توست و در هیچ لحظهای از تو دور نخواهد شد.
هوش مصنوعی: دیگر هیچ تردیدی در جهان نیست که اصل و حقیقت تو مانند یک پادشاه است و دشمن تو فقط یک توهم و خیال است.
هوش مصنوعی: تو وارث پدر و عمویت هستی، زیرا جان آنها در خوشی و لذت به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: سلطان کسی است که تو با مهربانی و بخشش، به او قدرت و مقام میدهی، در حالی که لشکریان کسی هستند که تو با هنر و مهارت خود، به آنان میآموزی و تجهیز میکنی.
هوش مصنوعی: مانند نماز پنجگانه، وقت تو نیز مقرر و سزاوار است، زیرا اطاعت از تو بر دیگران واجب و ضروری است همچون فرض نماز.
هوش مصنوعی: آرزو دارم تا روز قیامت، بر آستینم نشانی از پیروزی باشد، نشانهای از کربلای امام حسین و یادگار محمدبن یعقوب باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دست منت تو بمن بنده در دراز
درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز
درهای رنج بسته بمن بر سخای تو
بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز
صد کس نیازمند من و من بجاه تو
[...]
در هجر روی و لعل تو،ای لعبت طراز
بر روی زرد کرده ام از خون دل تراز
ناکامم از تو ، ور چه برآوردمت بکام
رنجورم از تو ، ور چه بپروردمت بناز
هستم ز حسرت بر چون سیم خام تو
[...]
ایچرخ سفله پرور خس یاردون نواز
تا کی خطا و چند دغا راستی بباز
چرخ و زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز
در پوش پوستین که دی آمد ز در فراز
بس مومن بهشتی کز خوف رنج دی
خواهد که در میان جهنم شود دراز
هست از کمال شدت سرما در آبگیر
[...]
چون کرد دیده بان افق چشم خفته باز
میگفت با سیاهه ظلمت، سپیده راز
دندان نمود صبح شکر خنده گفتمی
کز غبغب هلال بخواهد ربود کاز
خاتون حجله بسته چو گل صبح خوش نفس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.