گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

بی غنچه و لاله داغ پیدا

بی نقش قدم سراغ پیدا

از چشمه طور می خورد آب

پیداست ز چشم داغ پیدا

عشق است نهان و آشکارا

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

از بسکه غمت گداخت ما را

نتوان از ما شناخت ما را

در ششدر داو رشک بودیم

دل برد ز غیر و باخت ما را

شرمنده دل چرا نباشیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

یا جلوه مده فرشته ها را

یا خام مکن برشته ها را

دهقانی برق اگر نباشد

انبار کنند کشته ها را

کی می گزد آتش قیامت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

پرکاویدم دل خودم را

جستم آب وگل خودم را

در حشر به کس نمی نمایم

یک زخم حمایل خودم را

با ناز و نیاز بر نیایی

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

درد عشق آشیانه دل ما

راز مجنون فسانه دل ما

نفسی از تو کی شود غافل

بیخودیها بهانه دل ما

رنگ از روی آه می دزدد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

هر چند تپید بسمل ما

خندان تر گشت قاتل ما

گر برق ز آبرو نیفتد

خجلت زدگی است حاصل ما

در سینه دگر سخن نمانده است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

از مهر تو سینه ها اثرها

وز داغ تو دیده ها نظرها

پرواز فنا چه بی نشان است

در سینه نهفته بال و پرها

کم قدری اوج اعتبار است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

شمشیر تو قبله گاه سرها

پروانه ناوکت جگرها

پرواز وفاست گلفشان تر

بر باد دهیم بال و پرها

چون برق که بر شفق بتابد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

ای نام تو قبله زبان‌ها

چشم دل‌ها چراغ جان‌ها

آیینه راز توست عالم

پیداست ز نام‌ها نشان‌ها

ویران شده نسیم شوقت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

زنجیری طره‌ات ختن‌ها

سودایی جلوه‌ات چمن‌ها

فریاد که دم نمی‌توان زد

بی‌یاد تو هیچ ما و من‌ها

دارم ز تو لعل پاره داغ

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

داغ تو ز بسکه سینه تاب است

اشکم ز گل رخت گلاب است

دیدیم ز دور گرد مجنون

آسایش مرگ اضطراب است

خندی به دل شکسته ما

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

دل بی غم گل بی آب و رنگ است

بهار گلشن آیینه زنگ است

سر بد مستیی دارم به گردون

میم در ساغر داغ پلنگ است؟

هلاک شوخ پرکاری که صلحش

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

هر دل که زعشق یارگرم است

تا حشر از آن شرار گرم است

در راه فریب وعده او

هنگامه انتظار گرم است

از سینه گرم عشقبازان

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

آهم از بس که آتشین است

با ناله من اثر قرین است

نه عقل به من گذاشت نه دین

چشمت که بلای عقل و دین است

در مصحف عارضت به خوبی

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

هر چند بهشت دلنشین است

از کوی تو یک گل زمین است

چون شکر شکست دل نگویم

صد گنج به زیر این نگین است

عشق تو بهار یک چمن نیست

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

حسن آتش و دل سمندر اوست

عشق آفت و درد لشگر اوست

عشق است محیط و صبر لنگر

طوفان غم و دل شناور اوست

دل گلشن درد و باغبان عشق

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲

 

آیا دیگر چه مدعا داشت

بیگانه نگاه آشنا داشت

خجلت نکشید مشت خاکم

سامان ضیافت صبا داشت

برداشت ز خاک اعتبارم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷

 

در راه تو دل شتاب دارد

بیتاب تو گشته تاب دارد

از مستی چشم می پرستت

تا چشم پیاله خواب دارد

آه از دل آرمیده من

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹

 

بوی گل و روی ماه دارد

آیینه هزار آه دارد

گفتم که نگاه کن خدا را

گفتا که خدا نگاه دارد

پروانه و بلبلش دعاگوست

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰

 

هر دل که غم همیشه دارد

در آب حیات ریشه دارد

دیوانه به عالمی نظر باز

هر ذره پری به شیشه دارد

بی سوز محبتی دلی نیست

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲