گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۸

 

من از گلهای خون دل از آن رخساره تر دارم

که از دست رقیب خار خاری در جگر دارم

مرا گویی که یارت کیست خواهم دیگری گویم

ولی دل ندهم گفتن که من یار دگر دارم

همی خواهم که ره یابم درون سینه مردم

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۹

 

نگویی در پیت چونعاشقان هرجا نمیگردم

تو چندان عاشقان داری که من پیدا نمیگردم

هر آن عاقل که آهو چشمی او دید میداند

که من مجنون صفت بیهوده در صحرا نمیگردم

من از عشقت گدا گشتم ولی بر تو نبردم ره

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۱

 

حدیث سوز دل چون شمع از آن معنی گران دارم

که نَبْوَد زَهرهٔ گفتن گر از لب بر زبان دارم

کیم آتش نشاند دیده زان اشکی که می‌ریزم

که آن آتش که جان سوزد درون استخوان دارم

ز شوخی می‌کنی آزار دل‌های حزین و من

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۲

 

همین خرسندی ام بس گرچه دور از محفلش گردم

که نام عاشقی چون بشنود من در دلش گردم

عجب بحریست عشق او که گر در خون شوم غرقه

هنوز آن زهره ام نبود که گرد ساحلش گردم

ز شوق دست و تیغ او برقص آیم گه کشتن

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۹

 

من آن مستم که از اطوار خود یکمو نمیگردم

بهر پهلو که میگردم از آن پهلو نمیگردم

نصیحتگوی من هر لحظه صد افسون دمد لیکن

مسخر جز بسحر چشم آن جادو نمیگردم

من از عشق سیه چشمان چو مجنون مست و مدهوشم

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۰

 

من از اول ترا خورشید عالم سوز میدیدم

همه امروز می بینند و من آنروز میدیدم

بیاران مینمود از غمزه چشمت مردمی لیکن

من از آن غمزه در دل ناوک دلدوز میدیدم

ز هجرم تیره بخت اکنون کجا شد آن نکو بختی

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۴

 

ز خونم سیر کی گردد که با لعلش نظر دارم

ز چشمم می‌کشد تا قطره‌ای خون در جگر دارم

مکن منع از سجود خود مرا ای سرو چندانی

که در راهت رخ زردی نهم بر خاک و بردارم

چو رو در قبله می‌آرم سجودم بهر آن باشد

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۳

 

بهر جا چشم بگشایم جمال یار می بینم

تو گویی صورت یار از در و دیوار می بینم

جهانی عاشق رویش ولیکن رخ ز من تابد

که من در عین بیتابی درو بسیار می بینم

مگر درمان درد من شکیبایی کند ورنه

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۳

 

چه حسن است این زهی خوبی مگر خورشید و ماه است این

چه عشق است این زهی محنت مگر قهر آله است این

مگر گر بد کنم آه دلت بر من کجا گیرد

حذرکن کاتش محض است جان من نه آه است این

چه ظلم است این که میتابی رخ از فریاد مظلومان

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۸

 

شبی با نامرادان باش و ترک خود مرادی کن

درآ چون آفتاب از در شب و تا روز شادی کن

من آخر کشته خواهم شد برسوایی زعشق تو

اگر خواهی نهانم کش وگر خواهی منادی کن

دلا گر همدمی با نو غزالان آرزو داری

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۵

 

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من

که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من

شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو

که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من

ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۷

 

نشاید با لبت غیری چو طوطی هم‌نفس دیدن

که از خال تو هم نتوان برین شکر مگس دیدن

بهشت وصلت از جور رقیبان دوزخ من شد

که در یک دیدنم صد بار باید پیش و پس دیدن

قفس بر مرغ جانم ای اجل بشکن که مشکل شد

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۴

 

خوشا سنگ جفایت خوردن و هم در نفس مردن

ولی من بخت اینم نیست خواهم زین هوس مردن

من آنمرغ دل افکارم که محرومم ز وصل گل

نخواهم روی بستان دید خواهم در قفس مردن

دل مجنون کجا یابد نشان از محمل لیلی

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۸

 

مزاج زهر اگر کوشش کنی شیرین توان کردن

درون مدعی مشکل که پاک از کین توان کردن

نه از باد هوا هرکس ازین گلشن برد بویی

بصد خون جگر چون گل نفس مشکین توان کردن

اگر خون جگر باشد که مشک چین شود اما

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۶

 

نپرسد جز وفا چیزی خدا روز جزا از من

مپرس از بیوفایی کان نمیپرسد خدا از من

دلم چون نافه خونشد در وفاداری و دلشادم

که با هر کسکه باشد میدهد بوی وفا از من

نه تنها من ترا خواهم که شهری همچو من خواهد

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۹

 

بیا ای عشق جان‌سوز آتشم در جان محزون زن

بیا ای آتشین آه و علم بر بام گردون زن

خیالت می‌رسد در دل کجا جان در میان گنجد

بگو سلطان رسید اینک تو ز آنجا خیمه بیرون زن

تنور سینه می‌جوشد گر از طوفان حذر داری

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۸

 

جدایی از درت جانا بزهر آلوده تیرم به

که چون دور از تو خواهم ماند باری گر بمیرم به

روا باشد که چون یادت دهند از حال من گویی

گذاریدش که گر هرگر نیاید ضمیرم به

شدم دیوانه از شوقت جهان خواهم زدن برهم

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۳

 

مرید ما شو ایشیخ اگر باما دمی باشی

سگ رندان شوی بهتر که خود سر آدمی باشی

حریم کعبه وصلش نبندد در بروی کس

چرا محروم مانی سعی کن تا محرمی باشی

برون از عالم مستی چه عالمهاست مستانرا

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۵

 

دمی گر صورت شیرین سخن با کوهکن گفتی

بدو فرهاد دادی جان شیرین تا سخن گفتی

چه دشنام کسی گوید من نومید میگویم

چه بودی گر من آنکس بودمی تا این به من گفتی

چه وصف غنچه گویم با وجود آن دهان کو را

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۲

 

میان خلق می‌خواهم که توسن بر سرم تازی

تن فرسوده‌ام در چشم مردم توتیا سازی

حدیث آتش انگیزت چنان سرگرم خویشم کرد

که گویی گر سخن با غیر آتش در من اندازی

طبیب دردمندانی ولی مغروری حسنت

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۸