تو در چمن چو نباشی گل و سمن چکنم
کجا برم گل و نظاره چمن چکنم
گل آتشی است پی سوز عاشقان بیتو
منش بدامن و در جیب پیرهن چکنم
ز گشت باغ بیاران گرم شکیبد دل
دمی که هرکس و یاری شوند من چکنم
گرفتم آنکه فریب دل از جدایی تو
ز بوی گل بتوان داد خویشتن چکنم
شکایتی که مرا از تو است چون اهلی
بیک زبان چه بگویم بیک سخن چکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر، از درد و سوز دل خود سخن میگوید و احساساتی عمیق و غمگینی را بیان میکند. او مانند شمعی در حال ذوب شدن است و نمیتواند تمام آنچه در دل دارد را بر زبان بیاورد. او از اشکی که میریزد به آتش درون خود اشاره میکند و میگوید که این آتش جانسوز او را میکشد. همچنین به فردی اشاره میکند که با شوخی و عبور از کنار او، دلهای ناامید را بیشتر آزار میدهد. شاعر در نهایت از این وضعیت رنج میبرد و به این نکته تأکید میکند که در دل خود بار سنگینی دارد و در گوشهای به فکر و غم نشسته است.
هوش مصنوعی: وقتی تو در باغ نیستی، من چه کار میتوانم بکنم؟ گل و نسترن را در کجا ببینم و به تماشای چمن مشغول شوم؟
هوش مصنوعی: گل، همچون شعلهای است که دل عاشقان را میسوزاند. من این احساس را در دامنم و جیب پیراهنم نگه میدارم.
هوش مصنوعی: از دور باغ، بییاران و دوستان، دل شکیبا هستم. در لحظهای که هر کسی با دیگری همراه شود، من چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: من کسی را به دام انداختم که از بوی گل میتواند دل خود را فریب دهد، اما نمیدانم با این دل شیدا چه کار کنم.
هوش مصنوعی: من از تو شکایتی دارم، اما نمیدانم چگونه آن را بیان کنم، مثل یک حیوان خانگی که نمیتواند با زبان حرف بزند، نمیدانم چه بگویم یا چطور احساساتم را به زبان بیاورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.