لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
اهلی شیرازی

چو شمع بیتو همه آه سوزناک شدم

گداختم ز غمت سوختم هلاک شدم

تو سرو نازی و من آن گیا که در قدمت

ز خاک رستم و هم در ره تو خاک شدم

ز بسکه سینه بناخن همی کنم از غم

ز چاک خرقه نگه کن که سینه چاک شدم

از آن شدست دلم جلوه گاه صورت تو

که همچو آینه از گرد تیره پاک شدم

بجز هلاک چو اهلی دوا ندارم هیچ

ز بسکه از غم عشق تو دردناک شدم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

سحر ز میکده گریان و دردناک شدم

براه دوست فتادم چو اشک و خاک شدم

چراغ دیده ی من شمع روی ساقی بود

که زد بخرمنم آتش چنانکه پاک شدم

ز راه دختر رز برنخاستم چندان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه