ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۰ - بیان کردن سگریو زور بال را
به میمون زین سخنها بر نیاشفت
زبان دان رام، درِ معذرت سفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۳ - در صفت ماهتابی
چو آیینه زمین صیقل پذیرفت
که عکس شخص را چون آب بنهف ت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۵ - آمدن سگریو با لشکر خویش و فرستادن کسان خود هرچهار طرف از برای خبر سیتا
ز پیغام نهانی بس گهر سفت
خدا داند دگر با او چها گفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۲ - دیدن هنونت سیتا را و آمدن راون به دیدن سیتا و جاسوسی گرفتن
ز سیمای سخن سیتا بر آشفت
عتابش کرد و بی طاقت شد و گفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۳ - دادن هنونت انگشتری رام را به سیتا و فرستادن سیتا لعل خود برای تسلّی خاطر رام
صنم سیتا چو نام رام بشنفت
گل پژمرده دیگر بار بشگفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۱ - فرستادن راون سک و سارن دیوان را به جاسوسی لشکر رام و حقیقت شنیدن لشکر رام را از آن جاسوس و قلعه بندی کردن راون
ز حرف تلخ او راون برآشفت
به دیوان ستم کردار خود گفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۴ - جنگ رام و لچمن با دیوان
سخن زاغ کمان در گوش ما گفت
عقاب تیر با نسرین شده جفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۷ - تسلّی دادن ترجتا سیتا را
چو سیتا بر هلاک خود برآشفت
تسلّی را به گوشش ترجتا گفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۹ - هراسان نشدن ببیکن و رضای رخصت دادن سپاه را
ز نارد گفت و گو چون باد بشنفت
به دم در گوش سیمرغ آن سخن گفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۸ - خلاص کردن خود را شاه میمون از بند کنب کرن و کشته شدن کنب کرن به دست رام از زخم تیر
فلک بر مرگ دیوان خوش مثل گفت
که امروز آتش دوشین فرو خفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۷ - حسد بردن خواهر رام بر سیتا و فریب دادن او سیتا را
ز پرکاری به حور ساده دل گفت
که ای در حسن طاق و در وفا جفت !
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۹ - رفتن لچمن در شهر بفرمودهٔ رام و دیدن او گازر را که با زن در جنگ بود و باز آمدن لچمن گفتن تمام ماجرا را
ولی داماد بی غیرت بر آشفت
جواب راستی با دخترش گفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۸ - جنگ رام با لو و کش و خسته شدن رام از دست ایشان
به غیرت گرچه تند و تیز آشفت
ولی تیغ و سنان کندی پذیرفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۸ - جنگ رام با لو و کش و خسته شدن رام از دست ایشان
که عقل مصلحت دان چون گهر سفت
به اول جنگ آخر آشتی گفت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۲۱ - فرو رفتن سیتا در زمین و همکلام بودن با رام
ز سر مژگانش، در یاس می سفت
گرفته مار زلف یار و می گفت
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۷ - در مرگ کسی
دلم قمری صفت کوکو زنان گفت
که: «آه آزاد سروی از چمن رفت »
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفت شهر بخارا گفته ملا سیدا
بود طاقش چو طاق آسمان جفت
به معمارش توان صدآفرین گفت