عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷
الا قم، واغتنم یوم التلاقی
و در بالکاس وارفق بالرفاقی
بده جامی و بشکن توبهٔ من
خلاصم ده ازین زهد نفاقی
مشعشعة اذا اسکرت منها
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹
فمالی لم اطا سبع الطباقی
و لم اصعد علی اعلی المراقی
چرا خربندهٔ دجال باشم؟
چو کردم با مسیحا هم وثاقی
علی اعلی المعارج و المعالی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰
لقد فاح الربیع و دار ساقی
وهب نسیم روضات العراق
صبا بوی عراق آورد گویی
که خوش گشت از نسیم او عراقی
الا یا حبذا! نفحات ارض
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۷ - عزم سلطان عالم سوی عالم دیگر، و سلب کردن کافور مجبوب رجولیت فحول ملک و به روشنائی در چشم ملوک نشستن، و دیده قرة العین علائی را، کافور وام گردانیدن، و در آن قصاص، دیده و سر به هم باد دادن!
درین نامه که نامش باد باقی
چنین خواندم نمطهای فراقی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۳ - عشرت کردن خسرو و شیرین بر لب شهر و دو افسانه گفتن آنان
ستد جام شراب از دست ساقی
دمی خورد و به خسرو داد باقی
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۱۴ - نامهٔ دوم از زبان عاشق به معشوق
ترا خود هفتهای شد عشق ساقی
هنوز از هفتهای شش روز باقی
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت
کند او جمله دلها را وشاقی
گهی گردد مغنی گاه ساقی
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۵ - آغاز داستان جمشید و خورشید
نبود از کامرانی هیچ باقی
همه شب بود نوشانوش ساقی
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۳ - آمدن شادیشاه به خواستگاری خورشید
به نای و نوش بزمی ساخت ساقی
که می زد طعنه بر فردوس باقی
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری
ز جامم جرعه ای ماندست باقی
که آن بر خاک خواهم ریخت ساقی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰
سُلَیمیٰ مُنذُ حَلَّت بِالْعراقِ
أُلاقی مِن نَواها ما أُلاقی
الا ای ساروان منزل دوست
إِلی رُکبانِکُم طالَ اشْتیاقی
خِرَد در زندهرود انداز و می نوش
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۲ - شکایت از فلک پر نکایت که اژدهاوار گرد عالمیان حلقه کرده و همه را به دایره تصرف خود درآورده بر یکی زخم زند و بر دیگری زهر افکند نه هیچ از دست رفته را با وی دست ستیز و نه هیچ از پای افتاده را از وی پای گریز
شود چرخت ز جام مرگ ساقی
هنوزت میل این ویرانه باقی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
تهی از بیستون کردهست طاقی
چو چرخ بیستون عالی رواقی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۶ - در توصیف دشتی که رشک گلزار بهشت بود و تفرج شیرین در آن دشت و رسیدن نامهٔ خسرو به او
یکی زان ماهرویان گشت ساقی
به جامش کیمیای عمر باقی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
به ساغر کوثر و دلدار ساقی
حرام آن قطرهای کاو مانده باقی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
ولی ز آن قصه چیزی بود باقی
که پرشد ساغر هر دو ز ساقی
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » مثنوی: آوازه شناس گشت خامه - از دولت این سرودنامه
چو مطرب گوید از اسب عراقی
رود گلگون می از چنگ ساقی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷ - در صفت شب معراج
بر آن باده که پیش آورد ساقی
بخورد از بهر امت ماند باقی