گنجور

 
عراقی

لقد فاح الربیع و دار ساقی

وهب نسیم روضات العراق

صبا بوی عراق آورد گویی

که خوش گشت از نسیم او عراقی

الا یا حبذا! نفحات ارض

جوی المشتاق یشفی باشتیاق

دریغا! روزگار نوش بگذشت

ندیمم بخت بود و یار ساقی

بلیت ان صبحی بالبلایا

الاق مرور ایام التلاقی

ز جور روزگار ناموافق

جدا گشتم ز یاران وفاقی

ادر، یا ایها الساقی، ارحنی

زمانا من خمار الافتراق

دلم را شاد کن، ساقی، که نگذاشت

جدایی بر من از غم هیچ باقی

و عل لعل لطیفی نار قلبی

و قلبی من تراکم فی احتراق

بده جامی، که اندر وی ببینم

جمال دوستان هم وثاقی

جرعت من التفرق کل یوم

و اجریت الدموع من الماقی

بنال، ای دل، ز درد و غم که پیوست

گرفتار غم و درد فراقی

الا یا اهل العراق، تحذ قلبی

الیکم و اشتمل من اشتیاقی

عراقی، خوش بموی و زار بگری

که در هندوستان از جفت طاقی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

الا قم، واغتنم یوم التلاقی

و در بالکاس وارفق بالرفاقی

بده جامی و بشکن توبهٔ من

خلاصم ده ازین زهد نفاقی

مشعشعة اذا اسکرت منها

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
اوحدی

ترا خود هفته‌ای شد عشق ساقی

هنوز از هفته‌ای شش روز باقی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه