چو شاه چین علم بفراخت بر بام
نگون شد رایت عباسی از شام
به قیصر قاصدی آمد سحرگاه
که اینک میرسد شادیشه از راه
ز درگه خاست آواز تبیره
شدندش سروران یکسر پذیره
همان کآمد سپاه شام نزدیک
ز گردش چشم گردون گشت تاریک
شد از گرد سوار لشکر شام
رخ پیروزه گردون سیه فام
به گردون بس که گرد مرکبان رفت
زمین یکبارگی بر آسمان رفت
ز بس رایت که بر روی هوا بود
هوا بر شکل شیر و اژدها بود
فتاده روی صحرا نیل در نیل
گرفته گرد کحلی میل در میل
چو چتر شاه شامی سر برآورد
ز غیرت گشت روی شاه چین زرد
همای چتر شاهی کرد پرواز
به زیرش جره بازی کرد پر باز
دمان چون صبح خنگی زیر رانش
گرفته شامیان خودش در میانش
چو نیشکر نطاقی بسته زرین
کشیده قد سبز ارنگ شیرین
سهی سروی قدی خوش بر کشیده
خطی چون سبزه گرد گل دمیده
سراسر روم در پایش فتادند
همه پا و رکابش بوسه دادند
چو آن فرزانگان را شاهزاده
بدید از دور حالی شد پیاده
ملک چون روی شادیشاه را دید
چو بید از رشک شمشادش بلرزید
نبات از پسته خندان ببارید
ملک را چرب و شیرین باز پرسید
ملک نیز از دل خونین چو پسته
جوابی داد زیر لب شکسته
روان گشتند از آنجا سوی درگاه
ملک غمگین و با شادی همه ره
حکایتهای رنگ آمیز میکرد
دمی میدادش و خود خون همی خَورد
همه ره شهد میآمیخت با زهر
همی راندند با هم تا درِ شهر
به سوی برج و باره بنگریدند
جهانی مرد و زن نظاره دیدند
پی نظاره، در هر برج و بارو
نشستند ماهرویان روی در رو
تو گفتی بر کنار برج و باره
ببارید از فلک ماه و ستاره
سخن گویان و خندان هر دو یکسر
همی راندند تا درگاه قیصر
فضایی دید شادی میل در میل
کشیده پیلبانان پیل در پیل
خروش کوس بر گردون رسیده
اسد را زهره از هیبت دریده
دو رویه چاوشان استاده بر در
حمایل تیغ در بر چون دو پیکر
ز پیش آستان تا حضرت شاه
زمین بوسید شادیشاه در راه
فراز تخت تاج قیصری دید
ز برج قصر کیوان مشتری دید
گرفت آن تاج زر در پای تختش
شهنشه خواند بر بالای تختش
ز مهر دل مه رویش ببوسید
ز رنج راه شامش باز پرسید
به دست راست زیر تخت قیصر
نهادند از برایش کرسی زر
ز ساقی خواست جامی تا به لب جان
بلوری کرده پر لعل بدخشان
به نای و نوش بزمی ساخت ساقی
که میزد طعنه بر فردوس باقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش، داستانی حماسی روایت میشود که در آن شاه چین اعلام پیروزی خود را بر روی بام میکند و پرچم عباسی از شام پایین میآید. قاصدی به قیصر خبر میدهد که شه شاداب از راه رسیده است. در این حال، خوشحالی در درگاه برپا میشود و سروران گرد هم میآیند. اما لشکر شام به سمت آنها نزدیک میشود و به دنبال آن، نبردی سخت در میگیرد.
توصیفاتی از زیباییها و توانمندیهای طرفین نبرد وجود دارد؛ از جمله گیاهان و چتر شاه شامی که نمادی از قدرت او محسوب میشود. چهره شاه چین در برابر این تهدید زرد میشود و در نهایت به لحظهای میرسیم که هر طرف در حال جستوجو برای پیروزی هستند.
در ادامه، دو طرف در راه درگاه قیصر به هم میرسند و وصفی از شادی و غم در این مسیر وجود دارد. در نهایت، شاه چین به تخت قیصر نزدیک میشود و در حضور او تاج زر را بر میدارد و با محبت از زحمات و راه دشوار خود میگوید.
این متن به موضوعاتی از قبیل قدرت، زیبایی، نبرد و پیروزی اشاره دارد و تضاد بین شادی و غم را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که شاه چین پرچم را بر فراز بام افراشت، پرچم عباسیان از سمت شام به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: در صبح زود، یک فرستاده به قیصر رسید و خبر آورد که شادیشه به زودی میرسد.
هوش مصنوعی: از درگاه ملک صدایی شنیده شد که همه سروران یکجا به استقبال آن رفتند.
هوش مصنوعی: سپاه شام به نزدیکی آمد و به دلیل چرخش و تغییرات دنیا، حالتی تیره و تار به وجود آورد.
هوش مصنوعی: از میان سپاه سواران شام، چهرهای پیروز و خیرهکننده به رنگ سیاه آسمان نمایان شد.
هوش مصنوعی: در آسمان آنقدر چرخها و وسایل نقلیه به حرکت در آمدهاند که ناگهان زمین را ترک کرده و به آسمان پرواز کردند.
هوش مصنوعی: به دلیل زیادی پرچم که در آسمان ارتعاش میکرد، آسمان به صورت شیر و اژدها درآمده بود.
هوش مصنوعی: نیل به روی زمین افتاده و رنگش به رنگ کحالی تبدیل شده است. کمرنگی و تمایز در اینجا به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: زمانی که چتر شاه شامی به خاطر غیرت و شجاعتش بالا رفت، روی شاه چین به رنگ زرد درآمد.
هوش مصنوعی: پرندهای به نام همای که نشانه سلطنت و پادشاهی است، به پرواز درآمد و در زیر او جوجهای بازیگوش و سرزنده در حال پرواز است.
هوش مصنوعی: در صبحی آرام و بیسر و صدا، دمی شبیه به خنگی در زیر پاهای او وجود دارد، در حالی که خودش در دل آنجا قرار دارد.
هوش مصنوعی: چو نیشکر، گویندهای با صدای دلنشین و زیبا است که مانند رشتههای طلا بر روی قد بلند و سبزش کشیده شده است و عطر شیرینش فضا را پر کرده است.
هوش مصنوعی: درخت سرو بلند و زیبایی با قدی خوش قامت ایستاده است و خطوطش مانند سبزهای است که دور گلها را گرفته.
هوش مصنوعی: تمامی مردم روم به پای او افتادند و به نشانه احترام و ارادت، پا و زین او را بوسیدند.
هوش مصنوعی: هنگامی که شاهزاده آن فرزانگان را از دور دید، حالش تغییر کرد و پیاده شد.
هوش مصنوعی: وقتی ملکه با دیدن چهره شاد شاه، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و بهقدری از حسادت به خوشحالی او لرزید که مانند بیدی از ترس تکان خورد.
هوش مصنوعی: نباتی که از پسته تهیه شده بود، با لطافت و خوشمزگیاش، توجه همه را جلب کرد و باعث شد که ملک دوباره از او بپرسد.
هوش مصنوعی: ملک هم، با دل پُر درد و خونی، پاسخی به آرامی و به شکلی شکسته و ناتوان داد.
هوش مصنوعی: آنها از آنجا به سمت درگاه پادشاهی که غمگین و شاداب بود، روانه شدند.
هوش مصنوعی: در لحظاتی که او حکایتهای دلنشین و رنگارنگ را نقل میکرد، از خودش غافل بود و در واقع به درون درد و رنج خود مشغول بود.
هوش مصنوعی: همه در مسیر عسل و شیرینی را با زهر و تلخی ترکیب میکردند و با هم به سمت دروازه شهر حرکت میکردند.
هوش مصنوعی: آنها به سمت بلندای برج نگاه کردند و در آنجا مردان و زنان زیادی را مشاهده کردند که در حال تماشا بودند.
هوش مصنوعی: زیباییهای دلربا به دقت در هر گوشه و کنار شهر در حال تماشا هستند و با چهرههای دلنشین خود، به تماشاگران خود نظر میافکنند.
هوش مصنوعی: تو گفتی کنار برج و بارو، از آسمان ماه و ستاره بریزد.
هوش مصنوعی: گویندگان و خندانها همگی به یکباره به سوی درگاه امپراطور میرفتند.
هوش مصنوعی: در اینجا فضایی پر از شوق و شادی به تصویر کشیده شده است که نیروی پیروزی و نبردی در درون آن جاری است. احساساتی عمیق و پرشور، مانند نیروهای قوی و نیرومند، در این محیط حس میشود.
هوش مصنوعی: صدای طبل جنگ بلند شده و شیر در میدان نبرد، با عظمت و هیبتش، دل دشمنان را به وحشت انداخته است.
هوش مصنوعی: دو نفر چاوش (سرویسدهنده) در کنار هم ایستادهاند و هر کدام شمشیری بر دوش دارند، بهگونهای که حضور هر دوی آنها نشاندهندهی متفاوتی از هم است.
هوش مصنوعی: شادیشاه برای ابراز احترام و ادب، پیش پای شاه زمین را بوسید.
هوش مصنوعی: بالاهای تخت پادشاهی، دور از قصر ماه، درخشش سیاره مشتری را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: سربازی که تاج زرین را به پاهای پادشاه میآورد و او را شهنشاه نام میبرد، در بالای تخت فرمانرواییاش نشسته است.
هوش مصنوعی: از عشق دل، چهرهی زیبا را بوسید و از سختیهای سفر به شام، دوباره پرسید.
هوش مصنوعی: در زیر تخت قیصر، به دست راست او یک کرسی طلا گذاشتند.
هوش مصنوعی: از ساقی خواستم که جامی برایم بیاورد تا جانم را با آن پر از نور و زیبایی کند، همچون سنگهای قیمتی بدخشان.
هوش مصنوعی: در مجلس شادی، ساقی با نواختن نی و نوشیدنی، طوری رفتار میکرد که گویی به زیباییهای بهشت اشاره میکرد و بر آن حسرت میزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.