خبر دادند دانایان پیشین
که وقتی پادشاهی بود در چین
زمانه تابع حکم روانش
سلاطین خاک بوس آستانش
رسوم داد و دین بنیاد کرده
به داد و دین جهان آباد کرده
به عهدش کس نبودی در همه چین
جگر خونین بجز آهوی مشکین
چنان کبک از عقاب آسوده خفتی
که باز انگشت بر دندان گرفتی
سپاهش کوه و هامون برنمیتافت
عطایش گاو گردون برنمیتافت
به چین خواندندی او را شاه غفغور
ولی در اصل نامش بود شاپور
ز فرزند، آن شهنشه یک پسر داشت
که از جان عزیزش دوستتر داشت
همایون کوکبی خورشید جامش
فریدون موکبی جمشید نامش
جهان را تازه و نو شهریاری
ز جمشید و فریدون یادگاری
چو با تیغ و سنان بودی خطابش
که تابش داشتی غیر از رکابش
به روز رزم ره بر چرخ میبست
چو تیر از دست او مریخ میجست
اگر با وی شدی گردون به میدان
ربودی گوی گردون را به چوگان
چو کلکش بر حریر آغاز تحریر
نهادی، پای دل کردی به زنجیر
به دانه مرغ دلها صید میکرد
به دام عنبرینش قید میکرد
ز صبح و شام پود و تار میبافت
به چالاکی شب اندر روز میتافت
چو کان و ابر کار او سخا بود
ز سر تا پا همه حلم و حیا بود
عذار او خطی بر گل کشیده
حدیثش پرده شکر دریده
چو ابری ابروانش بر گلستان
کشیده سایبانها بهر مستان
نبودی روز و شب جز با هنرمند
نجوید پر هنر الا هنرمند
همه کس را هنر در کار باشد
نخست آنکس که او سردار باشد
نبودی جز نشاط و عیش کارش
بجز می خوردن و میل شکارش
ملک فرمود تا یک شب به باغی
که بر هر خار بود از گل چراغی
هزاران بلبل اندر باغ و هر یک
گرفته راه عنقا و چکاوک
به صد دستان نواها برکشیده
گل و سوسن گریبانها دریده
به پای سرو سنبل درفتاده
بنفشه پیش سوسن سر نهاده
ز مستی چشم نرگس رفته در خواب
گرفته عارض گلها ز می تاب
هر آن سازی که دل میخواست کردند
ز می شاهانه بزمی راست کردند
یکایک را به جای خود نشاندند
ندیمان و حریفان را بخواندند
نواهای نی و دف برکشیدند
ز هر سو مطربان صف برکشیدند
مغنی چون نوای عود دادی
نوای زهره از قانون فتادی
ظریفان در لطافتهای شیرین
ندیمان در حکایتهای رنگین
ز مستی سرو قدان در شمایل
به دعوی ماهرویان در مقابل
دماغ حاضران از بوی آن خوش
لب شکر لبان را جان بر آتش
عقاب خوش عنان در عین جولان
کمیت گرم رو گردان به میدان
نسیم از بوی می افتان و خیزان
قدح بر لعل و مروارید ریزان
به جای جرعه جان میریخت ساقی
می و جان هر دو میآمیخت ساقی
خروش الصبوح از خاکیان خاست
ز رنگین جرعه هر جا بوی جان خاست
ز یک سو در عمل ناهید و شهناز
وزان سو ارغنون و بلبل آواز
پرستاران خاص شاه بودند
به خوبی هر یکی چون ماه بودند
عنادل در هوای صوت ناهید
ز پرها راست کرده چتر شید
چو در برج چهارم منزل ماه
میان چار بالش مسکن شاه
نبود از کامرانی هیچ باقی
همه شب بود نوشانوش ساقی
ز خواب خوش گران شد افسر شاه
چو خم شد بر کف شب ساغر ماه
همی کردند خود را یک به یک گم
حریفان چون به وقت صبح انجم
ز پیش شاه باقی را براندند
ز نزدیکان غلامی چند ماندند
ملک در خواب شد چون چشم خود بست
ز جا برخاست ساقی، شمع بنشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره داستانی در دوران پادشاهی شاپور در چین است. او پادشاهی قدرتمند و با احترام بود که مردم به او و قوانینش بسیار وابسته بودند. در زمان او، جهان در آرامش و رونق بود و تنها موجودی که میتوانست دلش را بشکند آهوی مشکین بود. شاپور دارای فرزندی به نام فریدون بود که به او عشق و علاقه زیادی داشت.
فریدون جوانی skilled و هنرمند بود که در جنگها و میادین شجاعت به نمایش گذاشت و در همه کارها چیرهدست بود. او در مجالس شادی و جشنها همراه با موسیقی و رقص و نوشیدنی، روزگار خوشی را سپری میکرد.
در یک شب زیبا در باغی پر از گل و بلبل، شاه و حریفانش جشن بزرگ و بزم دلپذیری را برپا کردند. در حین این بزم، آنها از نوشیدنیها و موسیقی لذت میبردند و شب با شادی و سرور پیش رفت تا اینکه شاه به خواب رفت.
هوش مصنوعی: خبرهایی از حکیمان و عالمان گذشته به ما رسیده است که در زمانهایی دور، در چین، پادشاهی وجود داشت.
هوش مصنوعی: دنیا تحت فرمان اراده و خواست روحانیون است و پادشاهان فقط خاک پای آنها را میپرستند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که با ایجاد آداب و رسوم و بنا کردن اصولی برای انصاف و عدالت، میتوان دنیایی آباد و پر رونق ساخت.
هوش مصنوعی: در زمان قدیم هیچ کس در تمام چین به وعدهاش وفا نکرد، و تنها آهوی مشکین بود که دلش را خونین کرد.
هوش مصنوعی: تو چنان بیخیال و راحت خوابیدهای مثل کبکی که از عقاب در امان است، که باز هم در فکر و خیال هستی و دلتنگی میکنی.
هوش مصنوعی: سپاه او به کوه و دشت هیچ تسلطی نداشت و نعمتهای او هم شبیه به گاوهایی که دور خود میچرخند، به او لطمهای نمیزدند.
هوش مصنوعی: او را شاه غفغور در چین نامیدند، اما نام واقعیاش شاپور بود.
هوش مصنوعی: آن پادشاه یک پسری داشت که او را بیشتر از جان عزیز خودش دوست میداشت.
هوش مصنوعی: فردی با شکوه و درخشان مانند ستارهای درخشان است، که به عنوان نماد آفتاب و زندگی شناخته میشود و نامش یادآور جمشید، نماد قدرت و عظمت در تاریخ و افسانههای ایران است.
هوش مصنوعی: جهان به تازگی و نو شدن، به خاطر حاکمیتی از جمشید و فریدون است که یادگار مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی که با شمشیر و نیزه روبرو شده بودی، هیچ قدرتی جز توانایی برخاستن از زیر زین و رکاب نداشتی.
هوش مصنوعی: در روز جنگ، او همچون تیر از کمان رها شده، به سوی آسمان پرواز میکرد و حرکتهایش مانند جستوخیز سیاره مریخ بود.
هوش مصنوعی: اگر با او در میدانی به رقابت بپردازی، میتوانی بر رقبای خود پیروز شوی و برتری خود را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: وقتی که دستانت بر پارچه نرم چیزی نوشتن را شروع کرد، دل خودت را به زنجیرهای وابستگی سپردی.
هوش مصنوعی: او دلهای مردم را مانند دانههای مرغ به دام خود میکشید و آنها را با بوی خوش و دلنشینش به خود جذب میکرد.
هوش مصنوعی: او بهسرعت در روز و شب مانند بافتن پارچهای از صبح تا شام، کار و تلاش میکند.
هوش مصنوعی: او همچون معدن و ابر، بخشنده و سخاوتمند است، و از سر تا پا، مملو از بردباری و ادب است.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و دلنشین او همچون ردی بر روی گل است و کلامش به مانند پردهای از شکر، شیرینی و لطافت را شکسته است.
هوش مصنوعی: چشمهای خوشفرمش مانند ابرهایی است که بر روی گلستان سایه انداختهاند و به نوعی از شگفتی و زیبایی برای جوانان و عاشقان پر از نشاط فراهم میکنند.
هوش مصنوعی: روز و شب بدون هنرمند وجود ندارد و فقط هنرمند است که جویای هنر است.
هوش مصنوعی: هر کسی در هر کار هنری دارد، اما ابتدا باید آن کسی که رهبری و سرپرستی دارد، هنرمند باشد.
هوش مصنوعی: او تنها در شادی و خوشگذرانی زندگی میکند و تنها کارش نوشیدن شراب و لذت بردن از شکار است.
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد تا یک شب در باغی بگذرانند که هر خار آن به گل مبدل شده و مانند چراغی میدرخشد.
هوش مصنوعی: در باغ هزاران بلبل وجود دارد و هر کدام به دنبال هدفی خاص و دور از دسترس هستند.
هوش مصنوعی: با صدای ساز و نواهای دلنشین، گلها و سوسنها را در آغوش گرفته و زیبایی و جذابیت آنها را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: بنفشه در کنار سوسن نشسته و سرش را به پای سرو سنبل گذاشته است.
هوش مصنوعی: به خاطر حالت مستی، چشمهای نرگس در خواب رفتهاند و این خواب باعث شده که صورت گلها از نور شراب بگیرد.
هوش مصنوعی: هر سازی که دل میخواست، نواختند و به دلخواه خود جشن و سروری درست کردند.
هوش مصنوعی: هر یک از مهمانان را در جای خود نشاندند و سپس دوستان و رفقا را دعوت به صحبت کردند.
هوش مصنوعی: صداهای نی و دف از هر طرف بلند شد و موسیقیدانان در صف ایستادند.
هوش مصنوعی: شاعر میگوید: هنگامی که صدای خواننده مانند نواهای عود زیبا و دلنشین میشود، صدای زهره (یکی از زیباترین آوازها) تحت تاثیر آن قرار میگیرد و از قانون و قواعد خود خارج میشود. بدین معنا که زیبایی و تاثیر صدای مغنی باعث میشود که آهنگهای دیگر بیمعناتر و کماثرتر به نظر برسند.
هوش مصنوعی: افراد حساس و ظریف در زیباییها و لطافتهای زندگی همچون دوستانی هستند که در داستانهای رنگارنگ شاد و خوشحال هستند.
هوش مصنوعی: از زمان سرمستی و خوشحالی، قامت بلند و زیبا مانند سروها را میبینم که به شکل و زیبایی دلنشین، در برابر ماهروها خود را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: بوی شیرینی لبهای شکرین، حاضران را به وجد میآورد و چنان لذتی ایجاد میکند که گویی جان را به آتش میکشد.
هوش مصنوعی: عقابی که در آسمان با آزادی پرواز میکند، در حالی که در میدان به سرعت حرکت میکند، نشان از قدرت و شجاعت او دارد.
هوش مصنوعی: نسیم با بویی خوش از میگذرد و در حال وزیدن است، در حالی که جامی پر از شراب در براق و درخشان به نظر میرسد و مرواریدها به زیبایی روی آن چیده شدهاند.
هوش مصنوعی: ساقی به جای این که فقط شرابی به ما بدهد، جرعهای از جان و زندگیاش را مینوشاند و با این کار، هم می و هم جان را با هم ترکیب میکند.
هوش مصنوعی: در صبح، صدای دلنشینی از روی زمین بلند شد و بوی خوش زندگی از هرجایی که رنگینکمانی از جامها وجود داشت، به مشام رسید.
هوش مصنوعی: از یک سو ناهید و شهناز در عمل و از سوی دیگر ساز و آواز بلبل به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: پرستاران ویژه شاه به قدری با مهارت و زیبایی کار میکردند که هر یک از آنها مانند ماه درخشیدند.
هوش مصنوعی: پرندگان در هوای موزون ناهید، بالهای خود را به حالت چتر درآوردهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه در برج چهارم قرار گیرد، پادشاه در میان چهار بالش ساکن خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که از خوشی و کامیابی هیچ چیزی باقی نمانده و در طول شب فقط نوشیدنی ساقی را نوشیدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که خواب آرامشبخش سلطان به پایان رسید و او از خواب بیدار شد، مانند این بود که در شب، دریاچهی ماه به آرامی خم شده است.
هوش مصنوعی: آنها به تدریج خود را گم میکردند، مانند ستارگان که در هنگام صبح ناپدید میشوند.
هوش مصنوعی: از نزد شاه، بقیه را دور کردند و تنها چند نفر از نزدیکان باقی ماندند.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه چشمهایش را بست و در خواب رفت، ساقی از جا بلند شد و شمع را خاموش کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.